زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دانشگاه لس آنجلس (USC) ریجکت شدم :(

ناراحت کننده ترین خبر این هفته اما نه مشکلات ضمانت نامه و مدرک بود و نه مشکلات وام بانک. بلکه این بود که اول این هفته فهمیدم که دانشگاه لس آنجلس هم منو ریجکت کرده :(

این مدت همش فکر میکردم که حالا که قراره با هزینه خودم برم حداقل برم یه جایی که واقعا دوست دارم. دانشگاه USC معروف بود به دادن پذیرش های بدون فاند و من که اپلای کردم به این قصد بود که اگر هیچ جایی فاند نگرفتم اینجا رو برم که هم دانشگاه بهتریه و هم شهری هست که دوست دارم.

البته این دانشگاه مشکلات خیلی خیلی زیادی رو هم داشت. یکی اینکه جای بد شهر هست همین یک ماه پیش 2 تا چینی نزدیک دانشگاه کشته شدن, یکی دیگه اینکه خیلی خفنه و شاید اگر میرفتم رقابت برام خیلی سخت بود و نمیتونستم فاند بگیرم. یکی دیگه هم اینکه شهریه اش بالا بود و خود لس آنجلس هم که گرونه و کلا توی کالیفرنیا مالیات بیشتری برای خرید باید پرداخت بشه و بدون فاند زندگی باید خیلی سخت باشه اونجا.

تروجانها, خداحافظ شما. اگر قرار باشه سال بعد اپلای کنم, دیگه برای UCLA اپلای میکنم.

آزاد کردن مدرک کارشناسی ارشد - قسمت اول

برای مدرک دانشگاهم, دیروز هر چی زنگ زدم دانشگاه کسی گوشی رو بر نمیداشت. دیگه تصمیم گرفتم که امروز خودم برم. از بانک که آمدم بیرون تا رسیدم دانشگاه ساعت 12 و نیم شد. گفتن که تا یک و نیم تعطیلیم. با خودم فکر کردم که اگر اون رئیس نافهم یک ساعت با تلفن و اون آقا اون همه حرف نمیزد و اصلا اگر از اول اون کارشناسه میگفت این پیش فاکتور رو نمیتونیم قبول کنیم, الان حداقل به کارهای مدرکم میرسیدم. به هر حال منم رفتم ناهار و نماز. راس یک و نیم برگشتم. گفت بشین تا زنگ بزنیم. در واقع اتاقی که کارم اونجا بود گوشی رو بر نمیداشت و آخرشم به یکی دیگه از نگهبان ها گفت که به اونا بگه زنگ بزنن! با کسی که صحبت میکردم, براش توضیح دادم که نامه ام رو دو روز پیش ثبت کردم ولی گفت که دست من نرسیده. شما برو دبیرخونه از اونجا ببین کجا فرستادن. دبیرخونه نوبت گرفتم و منتظر شدم. بعد توی کامپیوتر چک کردو گفت رفته دست خانم فلانی. باز برگشتم ساختمان اصلی. گفتن که باید صبر کنی. حدود بیست دقیقه ای نشستم و باز به همون روال همون کارشناسه زنگ زد پایین. گفت بله نامه اتونو پیدا کردم, ولی مدرکتون آماده نمیشه. گفتم خوب حداقل یه کاری کنید که من بتونم برم وزارت علوم. گفت فردا میفرستم پیش آقای فلانی, شما برو از ایشون مبلغی که برای آزاد کردن مدرک لازمه رو بگیر و بریز به حساب تا بهت نامه بدیم. گفتم من چندین ماه کار میکردم, گفت خب مدارکشو به همون آقای فلانی بده. گفتم پس امروز دیگه هیچ کاری نمیشه؟ گفت نه دیگه فردا! با خودم فکر کردم که اگرچه دو ساعت و نیم معطل شدم اما حداقل نامه رو به جریان انداختم. اگر نیامده بودم عین دیروز که طرف روحشم خبر دار نبود که باید کار منو هم انجام بده. حیف شد دیروز نرفتم. ساعت 3 و خرده ای خسته و خرد رسیدم سر کار و تا همین الان که اینو مینویستم داشتم کار میکردم.
فکرشو کنید که یه صبح تا عصر سر کار نرفتم و هیچ کار مثبتی هم صورت نگرفته. عین عصر هجر که مردم پشت در غار مینشستن که دایناسورش بیاد بیرون اینجا باید بری پشت در غار بانک و ... بشینی که شاید یه دایناسوری ازش بیاد بیرون.

وام چی شد؟

اول صبح گفتم برم دنبال اون وام 7 میلیونی. چون قرار بود بابام ضامن بشه مجبور شدم که صبح تا 9 منتظرش بمونم. تقریبا ساعت 9  و نیم رسیدم بانک اما هیچ پولی توی جیبم نبود, گفتم برم از عابربانکم پول بگیرم. نزدیک 5 تا بانک رفتم و کلی راه رفتم اما هیچ دستگاهی پول نمیداد. بالاخره بانک مربوط به کارتم رو پیدا کردم و ازش پول گرفتم. ساعت نزدیک 10 شد. خیلی خوشحال بودم که اگر این نیم ساعت طول کشید, همه مدارکم کامله و فقط دفترچه مونده که باز کنم. اونجا توی نوبت بودم تا یه دفترچه قرض الحسنه (برای وام گرفتن باید دفترچه قرض الحسنه باشه) باز کردم. بعد مدارک دیگه ای که برای وام لازم بود رو گذاشتم توی پوشه و منتظر شدم که کارمند مربوطه که نمیدونم کجا بود آمد. مدارک رو بهش دادم, بدون اینکه نگاهی کنه گفت که باید رئیس تایید کنه. رفتم پیش رئیس. نیم ساعت داشت با تلفن حرف میزد. تلفنش که تموم شد یه نگاهی به برگه های من کرد, گفت برای ضامن فلان مدرک و ... رو هم میخواهیم. هیچی نمیتونستم بگم چون برگه ای رو که قبلا داده بود که لیست مدارک لازم رو روش نوشته بود گم کرده بودم. گفت برو به آقای کارشناسش بگو. من رفتم پیش کارشناس و گفت بله اینا رو هم میخواهیم! برگشتم پیش رئیس یه نفر نشسته بود پیشش و داشت همینطوری حرف میزد که کارخونه داشتیم اینطوری بوده و اونطوری شده, خلاصه یه نیم ساعتی حرف زد. بعدش که کار اون طرف تموم شد, یه نگاهی دوباره به مدارک من کرد و گفت برو پیش کارشناس! رفتم پیش کارشناسش گفت چرا سفته ات رو نوشتی و امضا کردی؟ باید به ما سفید میدادی. باید بری عوض کنی. گفتم والا من اولین بارم بود که سفته میگرفتم. (صبح که از بانک ملی سفته گرفتم فکر میکردم که چیزی که بهم داده فیش هست که باید پر کنم چون یه کاغذ خالی بود.) بعد یه نگاهی کرد به سیستم و یه پچ پچی با رئیس کرد و گفت این پیش فاکتور رو نمیتونیم ازت قبول کنیم. گفتم چرا؟ (از دیروز میدونستم که یه بخشنامه جدید آمده که فقط پیش فاکتور 2 تا شرکت خاص رو قبول میکنیم.) گفت قانون جدیده. گفتم کی آمده؟ گفت همین الان!!! گفتم اٍ ؟ یه دفعه یه حالت عصبانی بهش دست داد گفت اٍ یعنی چی؟ همینه که هست.  قانون جدیده. منم از واکنش اون کارشناس شدیدا تعجب کردم و اصلا شکه شدم. در واقع انتظار داشتم که بگه قانون عوض شده اما نه اینطوری! گفتم خب من که قبلا آمده بودم و نامه ام مال قبل بوده شما هم که اون موقع چیزی نگفتید, من چه گناهی کردم؟ گفت به ما ربطی نداره. یه پیش فاکتور دیگه باید بیاری.

خیلی شکه و ناراحت ساعت حدود 12 از بانک آمدم بیرون. رفتم بانک ملی و گفت آقا سفته رو که عوض نمیکنن, میخواسته گیر بده وگرنه اگر اشکالی داره میتونه لاک بگیره. مهلت گرفتن وام من هم 10 روز دیگه بیشتر نمونده و بعید میدونم که این مدت برسم که باز برم یه شرکت دیگه یه جایی قیمت مناسب پیدا کنم و پیش فاکتور بگیرم. از اون احمقانه تر رفتار به اصطلاح کارشناس بانک بود که به جای اینکه طرف منو بگیره و بگه بله یه تصمیم ناگهانی گرفتن و مثلا من عذر میخوام که کار شما عقب میفته, یا حداقل ابراز همدردی کنه, در کمال پر رویی دست پیش هم میگیره. انگار که من گناهکار بودم که علم غیب نداشتم که یه شبه قانون جدید میذارن! واقعا با این فرهنگ پایین چکار میشه کرد. توی راه دانشگاه فقط به این فکر میکردم که واقعا من چطوری میتونم توی همچین جامعه ای زندگی کنم. اون مسئول نافهم که شب قانون مینوسه و صبح لازم الاجرا میکنه و اون کارمند نفهم که به جای اینکه فکر کنه به من خدمتی میکنه فکر میکنه داره به من لطف میکنه و چون من مجبورم باید به هر سازی که زدن برقصم (عین همون بانک شیراز که آخرشم یه ضمانت نامه بدون عیب بهم نداد). تا این سن هم هیچوقت کارم به همچین کارهایی نیفتاده. کلا از وام گرفتن منتفرم و توی این شرایط بدون فاندی اگر مجبور نبودم هیچ وقت دنبالش نبودم. اگرچه دیگه فکر کنم ارزش نداشته باشه که وقتم رو تلف کنم اما مجبورم.

نامه از نظام وظیفه به وزارت علوم و از وزارت به دانشگاه

نامه رو از نظام وظیفه که گرفتم سریع با تاکسی رفتم انقلاب و از انقلاب هم شهرک غرب. البته تاکسی های دربستی هم دم در نظام وظیفه ایستاده بودن اما فکر کردم که ممکنه خیلی گرون بشه. این مسیری که رفتم 700 تومن دادم تا انقلاب و 900 تومن دادم تا شهرک. وزارت علوم که رسیدم ساعت 10 شده بود. رفتم پیش خانم خسروی که جدیدا منتقل شده طبقه همکف. گفت اول باید میرفتی توی سایت این نامه رو آپلود میکردی. منم گفتم نمیدونستم. گفت باشه اشکالی نداره این دفعه کارت رو راه میندازم اما دفعه بعد میای باید آپلود کرده باشی ها! گفتم چشم. یه نامه داد برای دانشگاه که مدرکم رو آزاد کنم. گفتم برای گذرنامه چی؟ گفت اونو الان نمیدیم. مدرکتو که از دانشگاه گرفتی بیار اینجا بهت نامه بدیم برای گذرنامه. ساعت 10 و 20 دقیقه کارم توی وزارت هم تموم شد. سریع رفتم دانشگاه ساعت 11 شده بود. نوبت گرفتم برای دبیرخونه, 29 نفر جلوم بودن. همونجا نشستم. پنج نفر مونده بود که برسه به من ساعت 12:30 شد و گفتن تعطیلیم برای ناهار و نماز تا 13:30. منم رفتم ناهارمو خوردم و نمازم رو خوندم و مدارکی که لازم بود رو هم توی سایت آپلود کردم. به سلامتی ساعت 2 نوبتم شد. تقریبا 3 دقیقه بیشتر طول نکشید که شماره نامه رو توی کامپیوترش ثبت کرد و گفت فردا پرونده اتو میدیم برای کارشناس. برو فردا به کارشناسش زنگ بزن. قبل از ترک دانشگاه گفتم برم یه سری بزنم بپرسم که چقدر طول میکشه که صادر بشه. یکی توی حیاط میگفت که 45 روز براش طول کشیده!!! رفتم اما کارشناس مربوطه اصلا اون روز نیامده بودند. فرداش هم هر چی زنگ زدم کسی گوشی رو برنداشت. جالب بود که کارهای نظام وظیفه و وزارت علوم و مسیر بین شون کمتر از ثبت یه شماره نامه توی دانشگاه طول کشید.

عجب حکایتی شد این ضمانت نامه بانکی - قسمت آخر-تا سه نشه بازی نشه

امروز صبح برای بار چندم باید می رفتم نظام وظیفه که این نامه ضمانت نامه بانکی رو میذاشتم. صبح ساعت 4 که بیدار شدم دیگه خوابم نبرد. قبل از اینکه از در برم بیرون یه نگاهی به ضمانت نامه کردم و یه بار دیگه با متنش چک کردم و ظاهرا دیگه هیچ مشکلی نبود. یه دفعه چشمم خورد به اینکه کد ملی منو پس و پیش نوشته بانک. گفتم ای داد بیداد که این بانک یه کار درست انجام نمیده. با خودم فکر کردم که برم شاید قبول کردن. از در رفتم داخل برای اینکه برگه ورود بگیرم ضمانت نامه رو نشون دادم و گفتم میخوام برم وثیقه رو بذارم. برگه رو ازم گرفت و توی کامپیوتر یه چیزایی زد, یه دفعه فکر کردم وای کاشکی اینو بهش نداده بودم. نکنه الان بگه این کدملی که توی سیستم ما نیست. طرف چند بار بالا و پایین شد و به تعجب نگریست و انگار به خودش گفت که به من چه, یه برگه ورود به من داد. سریع آمدم و دو تا کپی از اون برگه رو گرفتم و رفتم داخل.
دم در چهار نفری منتظر بودن. ایستادم توی صف و وقتی نوبتم شد, گفت بیا تو. رفتم داخل و گفتم آقا این ضمانت نامه عین اون متنی که خواستید. یه چند دقیقه ای دقیق نگاه کرد و گفت کپی شو هم بده. کپی رو هم دادم و برگه رو برام امضا کرد و گفت باجه 12. منو میگی سریع از اتاق پریدم بیرون و با خودم فکر کردم خدا رو شکر این اتاقه کامپیوتر نداره! اگر میخواست گیر بده به کدملی دوباره چند رو علاف میشدم. 

از باجه 12 وقت گرفتم. روی برگه نوشته بود 17 نفر در صف هستند اما وقتی شماره ها رو میزد فقط 3 نفر جلوی من بودند. نوبتم که شد که نگاهی به برگه کرد و کپی ضمانت نامه و یه پوشه دیگه رو گرفت و به هم منگنه کرد و گفت اتاق تهران بزرگ امضا کن و بیا. اون اتاق هم فقط 3 دقیقه طول کشید که مسئولش امضا کنه. بعد گفت برو باجه 2. باجه دو هم یه مهر زد زیرش و باز باجه 12. باجه 12 هم یه نگاهی کرد و یه نامه برام صادر کرد خطاب به وزارت علوم که در واقع همین نامه معافیت تحصیلی من برای چند سال آینده بود. بعدشم بهم گفت که اگر درست تموم نشد هم تا یکسال سنوات بهت میدن پس نگران نباش! منم گفتم ایشالله که زودتر تموم بشه :) و ازش پرسیدم که دیگه اینجا کاری ندارم؟ گفت نه دیگه برو به سلامت :) از ساعتی که وارد شدم یک ربع به 7 تا ساعتی که خارج شدم 9 و ده دقیقه, میشه گفت که اصلا معطل و اذیت نشدم. 


اگرچه ذات این نظام وظیفه, کثیفه است اما نسبت به چند سال پیش واقعا متحول شده و رفتار کارمندانش بسیار عالی و محترمانه شده. یادم نمیره اون موقع ها هر کسی هر کاری داشت میگفتن برو اول یه پرینت از وضعیت سربازیت بگیر. باید میرفتی توی صف آلاچیق, دو تا صف خیلی بزرگ (در حدود 100 تا 150 نفر) وسط حیاط و زیر آفتاب, حداقل 2 ساعت می ایستادی تا یه پرینت بهت بدن و بری داخل کارهاتو انجام بدی. یادمه حدود شش سال پیش من یک هفته کامل کارم توی نظام وظیفه طول کشید. برای هر امضا هم حداقل 40-50 نفر دم در اتاق سرهنگ بودن و حداقل نیم ساعت معطل میشدی. اما اینبار میشه گفت که فقط 2 روز اونم هر روز فقط در حد یکی دو ساعت که واقعا قابل قبوله.