زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

شخص مناسب - زمان و مکان مناسب - هدف مناسب

اول از همه بگم که من به شانس اعتقاد ندارم. چیزی که دیگران بهش میگن شانس چیزیه که من بهش میگم لطف خدا. اتفاقاتی که برای ما میفته اینقدر دور از کنترل ماست که امکان نداره خودمون بتونیم ترتیب بدیم.  پس یا باید بگیم همه چی شانسیه! یا باید بگیم که همه چی لطف خداست. که من دومی رو میپسندم. در واقع همه چی لطف خداست.


چیزی که امروز میخوام بنویسم یه نکته خیلی مهم هست که مدت ها طول کشید که درکش کردم. شاید شما هم قبلا شنیده باشید اما خب اینکه یه نفر کامل درکش کنه خیلی مهمه. اون نکته اینه که برای محقق شدن باید چند تا چیز با هم محقق بشن: شخص مناسب - زمان مناسب - مکان مناسب - هدف مناسب. خلاصه اش اینه که فرد مناسب در زمان و مکان مناسب به هدفی ای که مناسبش هست میرسه.


خب اگر بخواهیم حساب کنیم که فضای حالت چنین احتمالی چقدر میشه خیلی خیلی فضای حالتی بزرگی خواهیم داشت که انجام محاسباتش تقریبا غیرممکنه. بذارید مثال بزنم: فرض کنید که کسی دنبال این باشه که ازدواج کنه. برای این کار باید در یک جای مناسب (مثلا یک مهمانی خانوادگی) و زمان مناسب (مثلا زمانی که خود فرد شرایط مناسبی داره یا طرفش در حالت خوشحالی هست) شخص مناسب (فرد مورد نظرش) رو ببینه. خب فراهم شدن یه همچین حالتی تقریبا بعید به نظر میرسه اما میبینیم که خدا همیشه داره این کار رو انجام میده!
خب حالا که ما نمیتونیم دقیق حساب کنیم میتونیم احتمالش رو افزایش بدیم


شخص مناسب

اول از شخص مناسب شروع کنیم چون شخص مناسب در اغلب اوقات خود شما هستید که باید کاری رو ترتیب بدید. اگر برای کاری که قراره  انجام بدید هنوز مناسب نشدید باید مناسب بشید. مثلا فرض کنید میخواهید از یه دانشگاه خوب پذیرش بگیرید, خب شما باید مناسب اون دانشگاه بشید. اگر به هیچ نحوه نمیشه که این اتفاق بیفته مشخصه که شما باید جای دیگه ای رو در نظر بگیرید (تا شرط مکان مناسب درست باشه). این رو میشه تعمیم داد به هر موضوع دیگری که هدف شما باشه. مثلا فرض کنید که بخواهید ماشینی بخرید که فلان خصوصیت خاص رو داشته باشه. اینطوری شما اول باید فرد مناسبی برای اون ماشین باشید. یعنی حداقل رانندگی بلد باشید. حالا اگر کسی رانندگی بلد نیست اولین قدم اینه که بره یاد بگیره.


مکان مناسب

در مورد مکان مناسب باید گفت که اهداف مادی در مکان محقق میشوند. یعنی برای اینکه بتونید به چیزی برسید باید در جای مناسبی قرار گرفته باشید. اگر شما شخص مناسبی باشید اما در جای نامناسبی قرار گرفته باشید امکان نداره که به هدفتون برسید. اینه دلیلی که خیلی ها ترجیح میدن که برای پیشرفت مهاجرت کنند. جای مناسب فقط کشور نیست میتونه شهر باشه, محله شهر و یا حتی یک ساختمان باشه. اگر میبینید که هدفی که دارید در جایی که هستید محقق نمیشه باید به فکر تغییر جا باشید.


زمان مناسب

این یکی رو واقعا نمیشه کاریش کرد! این چیزیه که از اولشم دست خدا بوده و تا آخرش هم خواهد بود. واقعیتش اینه که ما شخص مناسب و مکان مناسب و هدف مناسب رو میتونید تا حدی کنترل کنیم اما زمان مناسب معمولا طول میکشه. من اینو تشبیه میکنم به میوه که وقتی همه چی آماده باشه باید صبر کنید تا میوه برسه. این زمان لازمه. بعضی هدف ها سالها زمان لازم دارن تا زمان مناسبشون برسه و بعضی ها ممکنه در عرض چند ساعت یا حتی آنی محقق بشن.

هدف مناسب

هدف مناسب رو نمیشه تعریف کرد. من میگم هدفی که انسان با رسیدن بهش به آرامش برسه. چیزی که فکر میکنه باید داشته باشه و زندگیش بدون اون ناقصه و اگر اون نباشه احساس کمبود میکنه. اما خب اینکه چه هدفی مناسبه خیلی خیلی بستگی به خود فرد داره. برای یکی یک هدفی مناسب و برای دیگری همون هدف نامناسبه. بهترین وسیله تشخیص هدف مناسب دل هست. البته عقل هم تا حدی میتونه کمک کنه اما باید دید که دل چی میگه. اگر دلتون نمیخواد یه کاری رو انجام بدید خب احتمال اینکه هدف مناسب شما توی اون کار نباشه زیاده. برعکسش هم هست.



حالا تصمیم با شماست. هدف مناسب رو انتخاب کنید. شخص مناسب برای اون هدف بشید و در جایی قرار بگیرید که اون هدف میتونه محقق بشه و بعد بشینید و منتظر باشید تا دست رحمت الهی شما رو به هدفتون برسونه.

موفق باشید.

چرا حریم خصوصی میخواهیم؟

یه چیزی هست که بعضی وقتا بهش فکر میکنم و اون حد و مرز حریم خصوصی افراد هست. سئوالی که دارم اینه که این حد و مرز کجا باید باشه. شاید خیلی چیزا هست در مورد انسانها که نمیشه تعیین کرد. یکیش همین حریم خصوصی هست. چیزای دیگه ای هم مانند حق آزادی یا حقوق انسانی دیگه هم همین وضع رو دارن. یادم میاد یه وقتی توی خونه مامانم وقتی میخواست آلبوم عکس خاله امو نگاه کنه اجازه نمیداد من نگاه کنم و میگفت دختر خاله ات نامحرمه! اما چند وقت پیش همین دخترخاله ام منو توی فیس بوک اضافه کرد جایی که عکس های خانوادگیشو هم گذاشته بود. یا دخترعمو ام هیچ وقت عکس های منو ندیده بود اما حالا توی فیس بوک میاد و میبینه و حتی نظر میده. واقعا این حریم باید کجا باشه؟ جوابی که برای این سئوال پیدا کردم اینه که هر کسی نظر متفاوتی داره و اینکه این حریم از فرد به فرد فرق میکنه. مثلا آدم با پدر و مادرش یه سری مسائل رو مطرح میکنه و با برادر و خواهرش مسائل دیگه ای رو. شاید این به اون خاطر باشه که ذهنیت افراد هم متفاوته.

امروز یه چیزی رو با قطعیت میتونم بگم و اون اینکه ذهنیت افراد در این مورد خیلی مهمه. بذارید مثال بزنم. شما با دوستتون توی یه کشور خارجی نشستید و دارید در مورد استاد دانشگاهتون توی ایران صحبت میکنید. مثلا یه حرفهایی می زنید که اگر اون استاد بشنوه ناراحت میشه اما چون میدونید اینا رو نمیشنوه این حرفها رو میزنید. در حالی که چند وقت بعد میبینید که این حرف شما بهش رسیده. حالا اگر حریم خصوصی شما واقعا خصوصی بود که این حرف نباید به گوش اون میرسید اما رسید. اگر ذهنیت شما این بود که شاید این حرف به گوش اون برسه اونوقت شاید هیچوقت این حرف رو نمیزدید؟ نه؟
حالا فرض کنید که حریم خصوصی ما صفر باشه یعنی حالتی که ما الان با خدا داریم. در واقع ما هیچ حریم خصوصی ای با خدا نداریم. حتی اگر نخواهیم که خدا بدونه چه فکری میکنیم هم نمیشه. آیا اینجا اتفاق بدی میفته؟ به نظرم نه. حتی باعث میشه که انسان کمتر گناه کنه چون میدونه که این کار خلافش رو طرف میبینیه. در واقع صفر در نظر گرفتن حریم خصوصی میتونه ضرر که نداشته باشه هیچ چی سود هم داشته باشه.

اما چرا ما حریم خصوصی میخواهیم وقتی که صفر بودنش میتونه سودمند باشه؟ جواب اینه که در دنیایی که زندگی میکنیم علاوه بر خیر, شر هم وجود دارد. این بدیها باعث میشوند که بخواهید خودمون رو در جایی پنهان کنیم تا آسیبی نرسیم. حالا این بدی ممکنه در خود ما باشه (چون کامل نیستیم) و یا اینکه در دیگران باشه چون ممکنه وقتی چیزی رو بفهمند آزارمون بدن. برای اینه که حریم خصوصی رو میخواهیم. حالا افرادی مثل هنرپیشه ها و خواننده ها که تعداد بیشتری از مردم اونها رو میشناسن اکثرشون حریم خصوصی بیشتری میخوان تا مزاحمت کمتری براشون ایجاد بشه, همچنین فکر میکنن که هرچی دیگران کمتر در موردشون بدونن شاید بهتر باشه. شاید اگر مردم ندونن که طرف 6 بار ازدواج کرده و طلاق گرفته اونوقت طرفداران بیشتری داشته باشه. خب ممکنه بگید همه هم اینطوری نیستن. بله نمونه اش همین تیلور هست که مثلا توی شعرش اسم کسی رو هم که دوست داشته و یا فکر میکنه چرا نباید اونطوری که هست خودش رو نشون بده.


من مطمئنم که اگر روزی همه انسانها انسانهای خوبی باشند امکان نداره کسی نیاز به حریم خصوصی داشته باشه و یا حداقل این حریم کمترین خواهد بود. در واقع این ما انسانها هستیم که
    1- یا نمیتونیم خودمون رو اونطوری که هستیم قبول کنیم
    2- و یا اینکه میترسیم دیگران اونطوری که هستیم ما رو قبول نکنن
    3- و یا اینکه میدونیم ممکنه عده ای باشن که اگر بدونن ما اینطوری هستیم به ما آسیب برسونن.
بنابراین این نیاز به این حریم رو احساس میکنیم. 2 مورد اول رو میشه انسان در خودش حل کنه (که به نظرم هر کسی باید حل کنه) اما مورد سوم رو تا ارتقای بشریت به جایی که کسی به کسی آسیب نرسونه باید صبر کرد. حالا شاید بشه متوجه شد که چرا تیلور کمتر به حریم خصوصی اش اهمیت میده و چرا ما این همه این حریم برامون مهمه که حتی فکر میکنیم اگر یکی از دوستامون بدونه که توی فلان امتحان رد شدیم یا اینکه مادرمون بدونه که عاشق فلان دختر شدیم و... آبرومون میره.

خاک توی سر بلاگ اسکای و فایرفاکس

نزدیک دو ساعت و نیم یه یادداشت قشنگ نوشتم و تا دکمه انتشار رو زدم صفحه اول وبلاگ آمد و هیچی ثبت نشد. با دکمه back هم برنگشت و متاسفانه کپی متن رو هم نداشتم چون همینجا نوشتم. خاک تو سر این بلاگ اسکای که ذخیره اتوماتیک نداره و خاک توی سر فایرفاکس که هنوز شعورش نمیرسه که فرمی رو که سابمیت میکنه یه کپی از دیتاش نگه داره.

رابطه تحقیق و کندن زمین

به نظر من تحقیق شبیه شکافتن زمین می مونه و هدف اینه که اطلاعات دقیقی از زمینی که زیر پاتون هست بدست بیارید. جالبه که delve انگلیسی هم معنی بیل زدن میده و هم تحقیق کردن! حالا یه جاهایی سنگه, یعنی هر چی تحقیق کنید هیچی پیدا نمیکنید, یه جاهایی هم گنجه (که معمولا شانسیه) و ممکنه یک دفعه از تحقیقی که میکنید نتایجی بدست بیارید که همه رو به شگفتی وادار کنه. ممکنه توی تحقیق به یه چاه نفت برسید و بعدا بتونید روش پالایشگاه بزنید (مثل موتور جستجوی Google) و ممکن هم هست به آب برسید و به زندگی میلیون ها نفر کمک کنید. اما معمولا اینه که شما قسمتی از خاک رو میکنید و فقط میفهمید که این خاک توش چی بوده! حالا یکی یه استادی داره که بهش میگه اینجا رو بکن! یکی هیچ استادی نداره خودش هر جایی رو که ببینه میکنه و ...
خودتون هم یه کم فکر کنید به نتایج جالبی میرسید.

دنبال انسان کامل نگردیم, خود انسان کامل شویم.

یه موضوع مهمی که چند وقت پیش بهش فکر میکردم این بود که روحیه کمال گرای ما همواره دنبال انسان کامل میگرده و به محض اینکه در کسی لکه ای پیدا میکنیم دیگه تمایلی به اون شخص نداریم که درست نیست. البته مشخص هست که این روحیه برای توقف نکردن انسان در دنیای ماده و حرکت به سمت خدا هست اما استفاده نا به جا از اون باعث رنجش و عقب مانگی خواهد شد. 


از نظر من هیچ کدام از ماها "انسان کامل" نیستیم و اگر بخواهیم دیگران را با دید انسان کاملی مان ببینیم هرگز نمیتوانیم کسی را دوست داشته باشیم و از بسیاری موهبت ها هم بی بهره خواهیم بود. چیزی که مهم است این است که انسان در جهت "کامل شدن" حرکت کند. مهم اینه انسان فهم و شعورش رو زیاد کنه تا بفهمه چه چیزی درست و چه چیزی غلط است و به همان عمل کند. نه این درسته که اگر یه کسی یه کار نادرستی کرد دیگه همه کارهاش نادرسته و نه برعکسش.


حالا اگر یه وقتی یه چیزی در وبلاگ من میخونید و فکر میکنید که نادرسته و چطور میشه یه نفر "شب وصل" و "دل مجنون" شجریان رو گوش میده و بعدش "Untouchable" و "Mine" هم گوش میده بذارید پای اینکه من انسان کامل نیستم! من (و امیدوارم شما هم) به اقتضای سنم و فهم و شعورم یه کارهایی رو انجام میدم و یه کارهایی رو انجام نمیدم. حالا ممکنه فهم شما بیشتر باشه فکر کنید یه کارهایی درسته و فهم من به اونجاها نرسه دیگه کاریش نمیشه کرد.


از نظر من همه انسانها با هم یک هویت کامل خواهند شد که آن هویت همان خلیفه الله یا انسان کامل خواهد بود. حالا ما اگر بخواهیم کامل هم شویم غیرممکن هست. چون کامل فقط خداست و ناچارا هر انسانی فقط در جزیی که خدا فرمان میدهد. در واقع "انسان کامل" یک متناقض نما (Paradox) است. چون انسان خود از نسیان و نقص هست پس اگر کامل شود دیگر انسان نخواهد بود!