چند روز پیش دانشجوی یکی از استادا توی یکی از دانشگاه هایی که پذیرش گرفته بودم, بهم ایمیل زد و گفت ما رزومه شما رو بررسی کردیم و فکر میکنیم که به درد گروه تحقیقاتی ما میخورید. اما اول یه مصاحبه داشته باشیم. من یه نگاهی کردم و دیدم کارهای این استاده تقریبا اصلا به من نمیخوره. کلا همون قسمت هایی که من ضعیف بودم جزو کارهای اصلی این استاده بود مثل آمار و احتمالات.
بعد با اسکایپ یه مصاحبه کردیم که تقریبا نیم ساعت طول کشید و خلاصه از درس های دانشگاه و تجربیات کاری ام پرسید. اما توی همه سئوالاش من گیر کردم. از آمار و احتمال پرسید که ما اصلا فارسی خونده بودیم و نمیفهمیدم مفاهیمی که میگه چیه و تازه اگرم میفهمیدم فکر نکنم بلد بودم. یکی از درسامو هم که 19.5 شده بودم براش جالب بود, گفت کدوم کتاب رو خوندید و من گفتم کتاب A گفتم. گفت اووو. بعد دو تا سئوال پرسید من اصلا بلد نبودم. خلاصه ضایع شدیم. توی ذهنم بود که اینا مباحث اون کتابه بودن اما یادم نمیامد چی بودن. خلاصه از مقاله هام پرسید و شباهت اسمی یکی از مطالبی که نوشته بودم با یه زمینه آماری باعث شده بود فکر کنه که این یه کار آماری خفنه! بعدش براش توضیح دادم که اینطوری نبوده.
خلاصه هر چی پرسید من بلد نبودم, دیگه آخرا خودم خجالت کشیدم. با خودم گفتم که خب بابا این چه وضعیه. یه نگاهی کردم دیدم ای دل غافل این درس هایی که این میپرسه من 5-6 سال پیش پاس کردم و معلومه که یادم نیست چی بودن. آمار و احتمال هم که من همیشه توش خنگ بودم. اصلا نمیفهمم که چی میشه مخصوصا مهندسی هاش که خیلی هم سخت هستن. خلاصه آخرشم گفت خیلی خوشبخت شدیم و منم گفتم به همچنین!
نزدیک بود که یه استادی هم بیاد به ما فاند بده و آخرشم نشد که بشه. مقاله هاشو چندتاشو دیدم, اصلا در مغز من نمیگنجید و خلاصه کارهایی که میخواست برای من قابل درک نبودن. آخه من چکار کنم که تجربیات کار بیرون با تحصیلات دانشگاه این همه فرق میکنه و برای گذران زندگی مجبور بودم که هم بیرون کار کنم و هم معدلمو بالای 17 نگه دارم؟
بعد از بالا رفتن عده ای (...) از دیوار سفارت انگلیس, برگزاری آیلتس هایی که زیر نظر مرکز لندن بود خیلی به مشکل خورده و ظاهرا از بعد از مارچ هم دیگه هیچ آزمون آیلتسی زیر نظر لندن برگزار نشه. این مدت هم ما همش نگران بودیم که این امتحان فرمالیته برگزار شده باشه که بچه ها رو سرکیسه کنن. بماند که اونایی که مارچ تاریخ امتحانشون بود رو مجبور کردن 150 هزار تومن اضافه تر پول بدن (علاوه بر 300 هزار تومنی که قبلا برای ثبت نام داده بودن) و اونایی که کنسل کردن هم هنوزم پولشونو پس ندادن. البته هنوز کارنامه کاغذی اش نیامده که بتونیم بفرستیم برای جایی اما خوشبختانه نمره اشو میدونه. چون از 3000 نفر فقط 800 نفر رو اعلام کردن و بقیه رو گفتن تا سه شنبه اعلام میکنیم. چند تا نادون یه سنگی رو میندازن توی چاه ...
پیشنهاد میدم که یه سری سفارت مصنوعی ساخته بشه که یه سری دیوار داشته باشه که این افراد بتونن به کار دیوار نوردیشون بدون مزاحمت برای بقیه ادامه بدن. برای لذت بیشتر این گروه هم پیشنهاد میکنم که به جای یه پرچم پرچم همه دنیا رو نصب کنن (پرچم انگلیس و امریکا به تعداد کافی) که اینا هم بالاخره ارضا بشن.
لازم به یادآوریه که عواقب تمام مشکلاتی که کارهای اینها برای دیگران به وجود آورده حق الناس حساب میشه و باید یه روزی پاسخگو باشن.
دانشگاه هوستون یه اشتباه وحشتناک کرد و اطلاعات کل اپلیکنت های رشته های برق رو توی یه فایل اکسل به ایمیل اونا فرستاد. همینطور نامه ای که به اساتید میزدند برای بررسی هر اپلیکنت.
برای اطلاعات بیشتر به لینک مراجعه کنید.
این لیست هزینه هایی هست که یکی از بچه هایی که تازگی رفته سفارت امریکا در آنکارا نوشته.
(ماه ژانویه کمی ارزونتر هست)
200 دلار (SEVIS)
20 دلار مصاحبه
140 دلار هزینه صدور ویزا
15 هزار
تومان ارسال ویزا به هتل
780 هزار تومان بلیط و هتل برای سفر مصاحبه (3
شب)
1.100 ملیون بلیط و هتل برای پیکاپ (6 شب)
110 هزار تومان عوارض
فرودگاه
روزی 15 هزار تومان خوراک
مجموع 2130000 + 360 دلار
اینطوری اگر باشه فکر کنم عشق آباد خیلی به صرفه تر باشه, چون بلیت هاش ارزونتر در میاد.
یه نعمت بزرگ الهی که در کشور ما وجود داره اینه که میشه بعضی چیزها رو که فکرش رو هم نمیکنی, حس کنی.
چند وقت پیش این مغازه سوپرمارکت در خونه ما توت فرنگی ها خوشگل و بزرگی رو بسته بندی کرده بود و گذاشته بود و من وقتی داشتم خرید میکردم دیدمشون. دیروز که رفته بودم خرید, دیگه تقریبا رنگ خوشکل قرمزشون مایل به قهوه ای شده بود و ظاهرا کسی نمیخرید. اتفاقا موقعی که من اونجا بودم یکی پرسید آقا اینا بسته ای چند؟ فروشنده هم گفت بسته ای 5000 تومن. یه نگاهی به بسته کردم دیدم این که خیلی کوچیکه. گفت: چند گرمیه؟ فروشنده گفت: حدودا 100 گرم. من قبلا اون عدد 5000 رو دیده بودم فکر کرده بودم که به ریال نوشته 5000! آخه یه بسته خیلی کوچیک که چند عدد توت فرنگی هم بیشتر توش نبود. یعنی توت فرنگی کیلویی پنجاه هزار تومن (50,000 تومن)
بعد دقیقا فهمیدم که اصحاب کهف که بیدار شدن و رفتن خرید چه حسی داشتن.