زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

حسادت خیلی زشته

همیشه دلم میخواست بفهمم حسادت یعنی چی. یکبار از خدا خواستم بهم نشون بده حسادت یعنی چی. یه چیزی توی دلم میگفت چرا میخوای بدونی. اما واقعا دلم میخواست این حسادت رو تجربه کنم. تا اینکه خدا خواست این تجربه رو بدست بیارم. داستانش رو برای شما تعریف میکنم.
چند سال پیش یه کسی رو میخواستم که منو نمی خواست. مدت ها طول کشید تا بفهمم علت اینکه منو نمیخواد اینه که دلش پیش یکی دیگه است. برای اولین بار و تنها بار توی زندگی ام چند ثانیه فقط و فقط چند ثانیه حسادت رو حس کردم. فکر کردم کاشکی من جای اون پسره بودم! باور کنید داغی آتش حسادت رو توی دلم حس کردم. وحشتناک بود. همون روز توبه کردم و از خدا تشکر کردم که بهم حسادت رو نشون داد. اون روز فکر میکردم اون دختره آخرین دختر دنیاست و از همه نظر برام خوبه. خلاصه گذشت و قسمت من با این خانم نبود. اما یه درس بزرگ از این ماجرا گرفتم.
نکته: دنیا خیلی خیلی بزرگتر از اونیه که بخواهید چیزی رو که دیگری داره بخواهید. این یکی از بزرگترین درس هایی هست که توی زندگی یاد گرفتم. حسادت وحشتناک ترین حسی بود که توی عمرم تجربه کردم. آخه فکرش رو بکنید. خدا شما رو آفریده. خودش بهتر از هر کسی میدونه چی میخواهید و هر چی که بخواهید بهتون میده. بعد گیر میدید به یه چیزی که اصلا مناسبتون نیست. به خدا و زمین و زمان ناسزا میگید که چرا نمیشه. بعد چند سال خجالت میکشید از کاری که کردید. آخه دنیای به این بزرگی این همه چیزی که میتونه مال شما باشه. چرا چیزی رو بخواهید که مال دیگران هست؟ این خودش آخر کفر نعمته. هر وقت به چیزی که خواستید نرسیدید مطمئن باشید که یا لیاقتتون بیشتر از این چیزاست یا اینکه با چیز دیگه ای که میخواهید در تضاد هست. توی پست بعدی اینو توضیح میدم. فقط اینقدر اینجا بگم که الان روزی هزار هزار بار شکر خدا رو میکنم که این دختره زنم نشد. توی این چند سال افرادی رو دیدم که هزار بار از نظر محاسن و اخلاق و هر چی بگید از این دختره بهتر بودن. اما دیگه خودم رو اسیر کسی نکردم. هر چی خدا بخواد راضی ام به رضاش.

نظرات 2 + ارسال نظر
علی دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:59 ب.ظ

خوشحالم که باز هم تونستم یه اشتراک بین خودمون پیداکنم
شاید زد و با هم رفیق شدیم
شاید زد و ما هم اومدیم اونور
.
.
.!

شیرین یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 ب.ظ

kheyliiii jalebo ravanshenasanast postaaaaa aaalieeee

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد