زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دیگران رو قضاوت نکن - فرهنگ چسبیده

پاتو از ایران که میذاری بیرون یواش یواش یه چیزایی میفهمی که فهم خیلی دردناکه. یکیش اینه که چقدر فرهنگ کشورت بهت چسبیده. حالا یه چیز خوبی ازش بهت چسبیده باشه مشکلی نیست اما چیزی که غلط باشه چقدر آزاردهنده است که بخوای بفهمی و چقدر تمرین میخواد که کم کم بذاریش کنار. مثل چرکی که سالها بهت چسبیده باشه آموزه های غلط فرهنگیت همینطوری باهات هست و هر چی میشوری باز لکه هاش باهات هستن.


من همیشه آدمی بودم که سعی کردم اخلاق درستی داشته باشم و کلی کتاب و مطلب خوندم که سعی کنم خودمو بسازم اونطوری که بتونم لایق اسم "انسان" بودن باشم. باز همینطور که میگذره میبینم که کلی اشکال و ایراد در خودم پیدا میشه. یادش بخیر اون روزا که سعدی میخوندم و چقدر لذت بخش بود. اون زمان فکر میکردم که چطوری میشه یکی خودشو ایرانی بودنه و یکبار هم بوستان و گلستان رو نخونده باشه و بهش عمل نکرده باشه و یا اینکه چطوری میشه که یکی که سعدی رو خونده مزین به اخلاق پسندیده نشده باشه. اما امروز میبینم که سعدی تازه اولش بوده و هنوز آدم باید کلی کار کنه تا برسه به اون سطح از اخلاق برسه که میخواد.



چند وقت پیش داشتم توی یکی از سایت ها میخوندم که امواج تلویزیون مخصوصا موقع آگهی ها روی اعصاب تاثیر داره. یه دفعه یادم افتاد که آقای صمدی آملی هم همچین حرفی زده بود و یادم افتاد که منم یه مطلبی نوشته بودم در موردش نوشته بودم. بعد یادم افتاد به مطلبی که در مورد قضاوت کردن نوشته بودم و فهمیدم که اون موقع که هنوز اینو نمیدونستم در مورد دیگران چقدر راحت قضاوت میکردم. سریع برگشتم ببینم توی وبلاگم چی نوشتم. اولش خوشحال شدم که چیزی در مورد اون حرف نیست و استدلال هایی که در مورد بعضی حرفاشون نوشته بودم منطقی هستن. اما بعدش ناراحت شدم که توی ذهنم این چند تا حرف رو تعمیم داده بودم به کل شخصیت این آقا که کار بسیار اشتباهی بوده. بعد بیشتر ناراحت شدم که چقدر فرهنگ اشتباه جامعه ای که توش زندگی میکنم بهم چسبیده بوده.


چند وقت پیش سر کلاس استادمون میگفت که هر تیمی باید کار تیم های دیگه رو قضاوت کنه و امتیاز بده تا ببینیم کدوم تیم بهتر کار کرده. دقت کنید که باید "کار تیم" ها رو قضاوت کنید نه "خود تیم ها" همیشه باید کار دیگران رو قضاوت کرد نه خودشونو. یادم آمد مشابه این حرف رو هم روزای اول توی جلسات معارفه بهمون گفتن که اگر دانشجویی سر کلاس تقلب کرد شما حق ندارید محکومش کنید. اون کاری که کرده بد بوده که قانون داریم در موردش, نه اینکه اون آدم, آدم بدی هست که شخصیتشو زیر سئوال ببرید. در هیچ شرایطی نباید به دانشجویی بی احترامی کنید. اون موقع فکر میکردم اینکه معلومه خب. اما چقدر طول کشید تا فهمیدم که همچینم معلوم نبوده. فرهنگ ما عادتمون داده که مدام در مورد دیگران قضاوت کنیم (و نه کارهاشون) و حتی منم که با فاصله از اون فرهنگ زندگی کردم و در مورد هر کاری که میخواستم کنم فکر میکردم بازم یه چیزایی بهم چسبیده که خودمم خبر ندارم.

اطلاعات مواد غذایی

یکی از چیزای خوبی که توی امریکا هست اینه که روی بسته همه مواد غذایی اطلاعات مربوط به ویتامین ها و کالری و ... نوشته شده. به جز میوه ها که جداگانه فروش میره من ندیدم هیچ چیزی روش اینا نباشه.



این عکس مربوط به همون صبحانه امریکایی هست و تقریبا مقوی ترین چیزی که به عمرم دیده بودم.



توی ایران یادمه فقط در مورد کالری بعضی چیزا یه چیز مشابه این داشت.

هر کاری میخوای کنی برو کلیسا

امروز حامد باز آمد توی اتاقم و در مورد عموش (داییش؟) گفت که با هم حرف میزدن. حرفایی که من از تعجب شاخ درآوردم.


میگفت که عموم گفته هر کاری میخوای کنی برو کلیسا. بهترین آدمای امریکا توی کلیساها هستن. میخوای ماشین بخری. میخوای کار پیدا کنی. میخوای ازدواج کنی. هر کاری. برو اونجا. آدمایی هستن که واقعا کمک میکنن و ازت هیچ انتظاری ندارن و میگن فقط ما به خاطر رضای خدا این کارو میکنیم. هر کسی باشه که واقعا مشکل داشته باشه هم کمک میکنن. در واقع تنها جایی که در ازای کمک هیچ انتظاری هم ازت ندارن. بهش گفتم یه زمانی شاید مساجد ایران همینطوری بوده اما الان؟ اگر الانم اسلام درست توی ایران بود مساجد ایران صد برابر بهتر از این چیزی که اینا میگن توی کلیسا دارن بود. حامد هم گفت منم قبول دارم.


بعد گفت که آره این کلیساها اینقدر اینجا درآمد دارن که نگو. همه اونایی که میان یک دهم درآمدشونو بی کم و کاست میدن. بعضی ها هم پولدار میشن دیگه براشون مهم نیست 50% درآمدشون یا حتی کل درآمدشونو میدن کلیسا. یه سری کشیش ها هم پروازی هستن یعنی با هواپیمای شخصی میارنشون توی یه کلیسا سخنرانی کنن و بعد برشون میگردونن! 


میگفت یه سری کلیساها هستن که میگن حتی شراب و گوشت خوک و ... هم حرامه. میگن حالا که توی ادیان دیگه حرام شده ما چرا بخواهیم ریسک کنیم و بخوریم. نمیخوریم! گفتم من الکل رو شنیده بودم که بعضی هاشون نمیخورن اما دیگه گوشت خوک رو جدید دارم میشنوم.


بعد گفت عموم اینجا ازدواج کرده و الان دیگه 70 سالشه. زنش هم امریکایی بوده. میگفت 40 ساله اینجاست الان یه کلمه فارسی دیگه بلد نیست. فقط با مامانبزرگم میتونه چند کلمه فارسی حرف بزنه که سلام شما خوبی  و... بعد حامد گفت باورت میشه ما که فارسی حرف میزدیم نمیفهید که چی میگیم. باید باهاش انگلیسی حرف میزدیم. بعد در مورد حافظ حرف زدیم میگفت آهان حافظیه. بعد حرف سعدی شد, گفت سعدی؟؟؟ سعدی کی بود؟؟؟ فکر کن بچه شیراز سعدی یادش رفته باشه. من که اصلا باورم نشد. یعنی میشه یکی سعدی یادش بره؟


بعد حامد گفت که من کلاس های ورزشی اینجا ثبت نام کردم اگر دوست داری تو هم بیا. منم گفتم خب بگو دیگه. من که تنهایی نمیتونم برم. 

30 اکتبر - قانون بدون تنباکو

امروز اکثر جاهای دانشگاه این پوستر رو نصب کرده بودند که قانون بدون تنباکو (Tobacco Free) توی دانشگاه تصویب شده.



به موجب این قانون کارهای زیر غیرقانونی هست:


1- استفاده از تنباکو (یعنی سیگار و هر چیزی که تنباکو داره)

2- تبلیغ فراورده های تنباکو

3- توزیع نمونه های فراورده های تنباکو

4- دور ریختن نامناسب فراورده های تنباکو

5- ریختن پسمانده های تنباکو (خاک سیگار و ...) در بیرون یا درون ساختمان

6- استفاده از تنباکو تا 10 متری ساختمان


کلا یعنی سیگار کشیدن ممنوع. البته من اینجا که بودم خیلی خیلی کم دیدم که کسی سیگار بکشه. بچه های ایرانی هم که چندین ساله اینجا هستن میگفتن که در مقایسه با ایران خیلی مردم شهر هم کم سیگار میکشن. حتی کم کم داره قوانین سفت و سخت تر میشه که تدریجی سیگار رو به طور کامل از جامعه حذف کنن.

16 اکتبر - هفته Alcohol Awareness

امروز توی دانشگاه که میرفتم دیدم یه برد جدید گذاشتن. روی این برد اسم و مشخصات و داستان کسانی رو زده بود که توی دانشگاه های امریکا درس میخوندن اما در اثر مصرف الکل بیش از حد مرده بودند. اکثرا هم کسانی بود بین 18 تا 21 سال سن داشتن.


البته توی دانشگاه و محیط های عمومی که کلا قدغن هست که کسی بخواد الکل مصرف کنه یا حتی توی دستش باشه اما توی پارتی ها بیرون از دانشگاه ممکنه دانشجوها الکل مصرف کنن. این هفته رو برای این گذاشتن که به دانشجوها یادآوری کنن که مصرف الکل خیلی خطرناکه. توی تگزاس هیچ کسی زیر 21 سال حق خریدن یا مصرف کردن الکل رو نداره. یکی از بچه های ایرانی که اینجا بود میگفت ما ایران که بودیم هفته ای نمیشد که آبجو یا مشروب نخوریم. اما اینجا که آمدیم چند ماه چند ماه هم نمیخوریم. ایران که بودیم همینقدر که میدونستیم غیرقانونیه خیلی برامون هیجان انگیز بود و خیلی راحت هم میشد تهیه کرد اما اینجا آدم میلی نداره. جامعه اینجا خیلی سالم تره. یکی دیگه هم گفت یه بارم من رفته بودم که آبجو بخرم تازه درصد الکلش هم خیلی کم بود ازم کارت شناسایی خواست و توی سیستمش هم ثبت کرد که من الکل خریدم. شاید برای اینکه اگر تصادفی چیزی بشه مدرک داشته باشن شایدم میخواست سن امو چک کنه اما تابلوهه که من بالای 30 سالمه.



چیزی که جالبه اینه که غیر از اینکه قانون هست و همه هم میدونن باز به هر طریق ممکن اطلاع رسانی میکنن که طرف خودش هیچوقت سر وقت این چیزا نره.