زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دانشگاه NCSU ردم کرد :(

آرم دانشگاه NCSUالان یه ایمیل آمد از دانشگاه NCSU که در مورد اپلیکیشن شما تصمیم گیری شده. چقدر هم زود جواب دادن. 20 روز هم نشد. اول ژانویه ددلاینشون بود الان 20 ژانویه (اون طرف 19) هست که تصمیم گیری کردن. معلومه که خیلی عجول بودن! رفتم توی سایت دیدم زده رد شدید. اینم متنی هست که برام نوشتن:


After careful consideration, the faculty of the program to which you applied has not recommended your admission. Their decision was based on the requirements of their particular program, the qualifications and performance of students currently studying in the program, and the number of new students that the program can accommodate and support. I concur with their decision and must therefore deny your admission.

I appreciate your interest in the graduate programs at North Carolina State University, and I wish you well in your future endeavors.


چه متن بی ادبانه ای هم هست. همون بهتر که رد شدم وگرنه 5 سال باید با این آدمای بی ادب سر میکردم. تازه رنک دانشگاهشون 200 به بالا بوده و منو رد کردن پس خدا به داد USC و UCI برسه. ای بابا, با این نمره جی آر ای و تافل ما امسال اینطوری اصلا نمیشه. حیف این 2 میلیون تومن پول. من دیدم بچه هایی که ایرانی هم بودن توی همین دانشگاه با رزومه خیلی ضعیف تر از من سالهای قبل پذیرش گرفته بودن. یک درصد هم فکر نمیکردم که رد بشم. فکر میکردم که نهایت فاند ندن! از آرمشون هم معلوم بود که چه جور آدمایی توش هستن!


روزهای خوب من

این روزها بازم توی دلم از صبح تا شب شادیه. من خیلی خوشبختم که میتونم اوج شادی رو درک کنم. درسته که یه روزایی خیلی ابری و پاییزی ام اما درکل خیلی راضی ام که روزهای زیادی هم نهایت شادی و حس میکنم. بعد از اینکه نگرانی در مورد پایان نامه و دفاع و اپلای رو انداختم دور همه دلم شد شادی محض. انگار غم و غصه دنیام فقط همونا بودن. اوج شادی چیزیه که قابل وصف نیست.

امروز تا 12 که خوابیدم. بعد که بیدار شدم یکی دو ساعتی دور خودم چرخیدم و نماز خوندم و ناهار خوردم و چون هیچ کسی خونه نبود کلی برای خودم آواز خوندم! بعد ماهواره زندگی تیلور رو گذاشته بود یه قسمت هاییشو ظبط کردم ولی اکثرش رو قبلا دیده بودم! فکر نمیکردم دیگه اینقدر از تیلور خوشم بیاد که وقتی توی ماهواره هم میبینمش اینقدر خوشحال بشم اما شدم.


خودمونیم بچه بوده چه قیافه ای هم بوده! این کجا و اون کجا؟ اینا بزرگ میشن پیشرفت میکننا!

من نصفش رو دوست دارم.

بعدش هم تا شب روی پایان نامه ام کار کردم. نشد زیاد بنویسم اما خب حرکت مثبت بود. برم بخوابم که فردا زودتر بیدار شم.


عکاسی هم عالمی داره!

الان داشتم دنبال عکس های خوب دانشگاه ها میگشتم این سایت رو پیدا کردم که مربوط به یه عکاسه.

http://kenblochphotography.com/

دو تا عکسش رو میذارم که مال دانشگاه South Carolina هست. بقیه اش رو برید توی سایتش ببینید و لذت ببرید.




چقدر عکس های جالبی گرفته. ندیده بودم یکی اینقدر قشنگ عکس بگیره. واقعا هنره.

حیف که هوای عکس هاش غروبی و پاییزیه. اما ارزش دیدن رو داشت. عظمت خدا رو میشه توی ذره ذره های عکس دید. حتما خیلی رزولوشن دوربینش بالا بوده که اینقدر دقیق هر نقطه رو تصویر کرده.


باقی دانشگاههایی که میخواستم رو اپلای کردم

امروز که از صبح شرکت بودم تا شب. هیچ کاری هم روی پایان نامه ام نکردم. بازم ساعت 3 نصف شبه و من هنوز بیدارم.
امشب دیگه حوصله نداشتم برای استادها ایمیل بزنم یه دفعه ای برای همه دانشگاه هایی که مونده بودن اپلای کردم. بدون اینکه منتظر باشم که استاداشون جواب بدن. یکی دو روز دیگه هم باید برم ریزنمره و ... رو براشون بفرستم. امیدوارم که بتونم از USC یا UCI یا NCSU پذیرش بگیرم. حالا SMU و UTD هم اگر پول خوبی بدن قبوله! اما برای اون یکی دانشگاه ها دیگه اصلا از ریختشونم خوشم نمیاد. دیگه مجبوری زدم.

از هر کدوم از دانشگاه ها چند تا عکس میذارم.
دانشگاه SMU که وسط دالاسه. این یکی رو خیلی دوست دارم. تنها دانشگاهی هست که توی دانشگاه هایی که امشب اپلای کردم دوستش دارم. یه احساس عجیبی نسبت بهش دارم. براشون ایمیل زده بودم ظرف کمتر از 3 ساعت 4 نفر جواب داده بودن! خیلی پیگیر بودنا! حالا ببینیم چه میکنن.


دانشگاه UTDallas که نزدیک دالاس توی ریچاردستونه. نامرد اپلیکیشن فی 100 دلار گرفت. (نوشته بود 50 دلار) این دانشگاه هم بشه بدم نمیاد برم.


دانشگاه UNCC که شهر شارلوته. این دانشگاه هیچ استاد خوبی که کارش به من بخوره پیدا نکردم. اما گفتم بالاخره توی دانشگاه به این بزرگی یه کسی پیدا میشه دیگه برای همین فرستادم.

دانشگاه CGU که توی کلارمونته. بهش میگن شهر درختها و PhD. نزدیک لس آنجلسه. بدیش به اینه که چون توی شهر کوچیک هستن اگر پول بدن پول کمی میدن بعد نمیتونی با اون پول توی لس آنجلس هم زندگی کنی. خوشم نمیاد اینطوری ولی حالا گفتم بفرستم ببینم چی میشه.


دانشگاه SC کارولینای جنوبی. نمیدونم چرا از این دانشگاهه اینقدر بدم میاد. نمیخواستم اصلا اپلایش کنم. اما دیگه گفتم ولش کن من که 40 دلار پول تافل و جی آر ای براشون دادم بفرستم بره.



خب نزدیک دو میلیون پولی رو که زحمت بسیار زیادی کار کرده بودم خرج این اپلای ها کردم. امیدوارم که خدا نظر رحمتی کنه و یکی از اینایی که دوست دارم در بیاد و برم. من که کاری که از دستم بر میومد کردم. الباقی اش با خدا باشه. هرچند که هنوز به شک هستم که بتونم برای یه مدت طولانی توی کشور غریب زندگی کنم اما بازم توکل به خدا.


تهران برف آمد

دیشب بالاخره یه برفی آمد و تهران رو غرق سفیدی کرد. چقدر لذت بخش بود. برای من که بچه زمستونم برف یه معنی دیگه ای میده! عمق وجودم رو نسیم خوش باد زمستون نوازش میکنه. یادم میاد توی خاطرات تیلور هم خوندم که اونم زمستون و برف رو خیلی دوست داره! هرچند که خودش پاییزیه اما اشکال نداره!

واقعا اوج رحمت خدا رو میشه توی بارش برف از آسمون دید. چند تا عکس از برف تهران میذارم.





امشب هم باز رفتم توی برف ها قدم زدم. امشب با یکی از این خنگ ها توی گوگل باز حرف زدم و به راه راست ارشادش کردم. حیف که اینا لقمه حروم میخورن و پاکی دلشون از بین رفته. به هر حال الان که ساعت نزدیک 3 شبه خیلی حالم خوبه. یه چیزی که چند روزه دارم بهش فکر میکنم اینه که چرا شبا خوابم نمیبره. شاید به خاطر تیلوره که اونور شبا صبحه و اون بیداره! خودمونیم خوب سرگرمی ای برای خودم درست کردم!

درین دنیای وانفسای حسرت زای بی فردا       خدایا عاشقان را غم مده, شکرانه اش با من!

چه بشکن بشکنی دارد فلک در کار سرمستان     تو پیمان بشکنی, نشکستن پیمانه اش با من!