زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

تصمیم قطعی برای ادامه تحصیل در دکترا

اول از همه خاک توی سر این بلاگ اسکای که وقتی نتونه درست بفرسته گیر میکنه و هیچی ذخیره نمیشه و باید از اول بنویسی. بعدش بقیه :

این چند مدت همش توی این فکر بودم که برای آینده ام چکار کنم. چهار تا کار اصلی میتونستم انجام بدم:

1- برم دنبال معافیت پزشکی بعدش که گرفتم یه فکری کنم.
2- برم سربازی و ببینم تا 2 سال دیگه چی میشه. همین مدت هم ازدواج کنم و دیگه زندگی رو شروع کنم.
3- با ویزای 476 برم استرالیا (تا آبان یا آذر توی استرالیا میبودم!) که در این صورت میتونستم 2 سالی کار کنم و با پولی که جمع میکنم بیام اینجا خونه هم بخرم و توی اون مدت اقامت هم بگیرم و وقتی گرفتم با هزینه کمتر اگر خواستم دکترا رو هم بخونم. البته مشکلاتی داشت و یکیش اینکه 15 میلیون پول بی زبون رو از اول از دست میدادم و اینکه ممکن بود اصلا کار گیر نیاد و بری اونجا و کلی هم خرج کرده باشی و دست ار پا درازتر برگردی و از صفر.
4- بشینم تافل و GRE بخونم و برای سال بعد دانشگاه ها اقدام کنم و همین مسیری رو که به سمت امریکا  میرفتم رو برم. ریسک اصلی اش این هست که ممکنه که بخونم و باز نتونم از جایی فاند بگیرم و از اون بدتر اینکه فاند هم بگیرم بعد ویزا ندن! و باز برم سربازی

این مدت خیلی فکر کردم تا امروز تصمیم گرفتم که استخاره کنم و ببینم چی جواب میاد. گفتم بنویسم تا اونایی که شرایط منو دارن بدونن که چطور تصمیمی گرفتم.

----
گزینه 1 که برای خودم حذف بود. آخه معافیت پزشکی به این سادگی ها نمیدن که. طرف حتی مریض هم رو به موت باشه بهش نمیدن. استخاره هم که کردم گفت چاله هست! گفت آخرش هم به هیچ جا نمیرسه.

گزینه 2 منطقی ترین گزینه برای ادامه زندگی اینجا (و حتی مهاجرت) هست. این خر سنگ رو از سر راهت بر میداری و توی این مدت هم میشه کارکرد و یه زندگی ای تشکیل داد و اگر خوب بود همینجا موند. فقط مشکلش اینه که دیگه هیچ پیشرفتی توی زندگی ات نیست. استخاره هم که کردم خوب آمد. گفت که فقط خیلی زحمت داره که با تجربه ای که از "خیلی زحمت داره" دارم میدونم که برم اینا پدرمو در میارن. تازه گفت که آخرش هم حیات طیبه هست. پیش خودم گفتم که با این حساب معلوم نیست از سربازی ای جون سالم هم به در ببرم. به هر حال خودم از سربازی متنفرم.

گزینه 3 که این روزها خیلی برام مهم شده بود, مزایای خیلی زیادی در مقابل ریسک زیاد داشت. رفتن به استرالیا و کار کردن و اقامت گرفتن اگرچه غیرممکن نیست اما ساده هم نیست. و همه چیز منوط به این هست که شما بتونی کار پیدا کنی که اقامت بگیری, اگرنه همه رشته ها پنبه میشود. بدتر از اون هم اینکه دیگه نمیتونی برگردی و اگر دیر برگردی 6 ماه هم اضافه خدمت میخوری. البته بگم باز حاضر بودم این ریسک رو بپذیرم. چون مطمئن بودم که از اینجا موندن بهتر هست. استخاره که کردم گفت که خیلی گیر داره و آخرش هم پشیمونی هست. گفت خوب نیست و زحمت بسیار زیادی داره.

گزینه 4 هم که دیگه توضیح لازم نداره. همین مسیری هست که دارم میرم. قبلا استخاره گرفته بودم و برای امریکا و استرالیا و اروپا خوب آمده بود و برای کانادا بد آمده بود. برای همین هم امسال کانادا اصلا اقدام نکردم. استخاره گرفتم برای چند تا کشور اروپا, برای ایتالیا و آلمان بد آمد و برای سوییس هم گفت که خوبه اما آخراش هم زحمت داره و هم اون نتیجه ای رو که میخوای بدست نمیاری!
---------
من که از سربازی خوشم نمیاد بنابراین با حذف 3 تا گزینه اول فقط همون گزینه 4 یعنی ادامه دکترا میمونه. البته انتخاب منطقی هم همین گزینه بود چونکه شانس اینکه میشد توی چند ماه با اون وضعیت ما پذیرش گرفت واقعا کم بود. منم که همه مراحل رو طی کردم و فقط با نمره بالاتر GRE و تافل شانس گرفتن پذیرش با فاند کامل رو هم دارم. در بدترین حالت هم میتونم از بعضی دانشگاه های اروپا پذیرش بگیرم. تازه شاید استرالیا هم سال دیگه با توجه به نمره بالای زبانم بتونم بورسیه بگیرم.

چیزی که این وسط جالبه برام اینه که یا خدا میخواد منو بفرسته سربازی یا امریکا! آخه یکی از دوستام بود که شرایطش خیلی مشابه من بود و امسال از 3 تا دانشگاه کانادا پذیرش با بورسیه گرفت. منم اگر اقدام کرده بودم حتما بهم میدادن. این یعنی اینکه خدا نمیخواسته من برم کانادا اصلا. اگرنه ترم دیگه کانادا بودم. از یه طرف هم اروپا و استرالیا پروپوزال میخواست که من نمیرسیدم تهیه کنم, در نتیجه فقط به امریکا میرسیدم! چون سربازی هم دلم نمیخواد برم پس باید برم برای دکترا. البته بخواهیم واقع گرایانه هم به موضوع نگاه کنم, شاید بهترین انتخاب من هم همین بود و استرالیا فقط وسوسه کننده بود. آخه من اگر برم استرالیا باید 4 سال میموندم تا پاسپورت بگیرم و شاید دیگه بعدش هم درس نمیخوندم. از اون بدتر اینکه شاید اصلا کار هم پیدا نمیکردم که یعنی خیلی ریسکش بالا بود. باز ادامه تحصیل ریسکش کمتر هست. اصلا شاید تیلور هم بخواد با دانشجوی دکترا توی امریکا ازدواج کنه تا یه نفر کارمند یه جایی توی استرالیا. کسی چه میدونه. ظاهرا این مدت که مدام قاطی بودم اصلا یادم رفته بود که میخواستم چکار کنم.

پس پیش به سوی تافل و GRE و دکتر, خدا رو چه دیدی شاید سال بعد توی UCLA بودم.
نظرات 1 + ارسال نظر
ایمان چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:21 ب.ظ

این نوشته برای سال 90 عه !! الان من تو همین شرایطم .
بعدش چی شد ؟:))))
یعنی الان کجایی ؟ دقیقا کجایی ؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد