این روزا خیلی دلتنگ میشم. از صبح تا شب دارم کار میکنم و وقتی کار نمیکنم دارم درس میخونم. دیگه وقتی برای خدا نمونده. نماز شب ها هم دیگه یا اینقدر خسته ام که نمیفهمم چی خوندم و یا اینکه اصلا قضا میشه.
امروز وقتی اون خبر رو شنیدم خیلی دلگیر شدم. آخه این چطور دنیایی هست که این همه ظلم و ستم توشه. کی خلاص میشیم؟ کی میخواهیم فهم و شعور پیدا کنیم؟ چطور میشه دختری رو توی مراسم ختم پدرش بکشن؟
چند روزی میرم مشهد پیش امام رضا شاید اون جوابی برای درد های ما داشته باشه.
سلام داداش محمد علی
واقعا مهندس سحابی چه کرده بود؟ کی علیه این نظام ایستاده بود؟ انسان متدینی که 60 سال برای آزادای ملت نالیده بود و حتی دشمن هاش هم به نیکی ازش یاد میکردن.. ولی چه میشه کرد...
به قول قدیمی ها از ماست که بر ماست.. نمی دونم کتاب جامعه کشی نخبه کشی رو خوندی یا نه ، اگر نخوندی بشین بخون خیلی میتونه کمک کنه تا پاسخ سوال هات رو بگیری ...
اینکه نژاد ما ایرانی ها کی میخاد اصلاح بشه الله اعلم
فکر کنم وقتی از سفر مشهد برگردی این نظر رو بخونی ولی در هر حال، انشاالله که دیگه این چنین داستانهایی پیش نیاد ولی اگه یه وقت دلت شکست منو هم بعنوان داداشت دعا کن
یا حق
اول از همه تشکر کنم.
در ثانی بگم که نظر من متفاوته. اول اینکه به شخص نگاه کنم به کلیت قضیه نگاه میکنم. بذار دقیقتر بگم: من قضیه رو اینطوری میبینم که کسی فوت کرده و توی مراسمش قضایایی (هر چی) پیش میاد که دخترش ایست قلبی میکنه. فارغ از اینکه کی بوده و چی شده, چنین قضیه ای واقعا ناراحت کننده است. چرا ما به اینجا رسیدیم رو نمیدونم اما جدا تاسف آوره.
ولش کن اگر بخوام درد دل کنم باید یه وبلاگ دیگه بزنم.