زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

یک هفته خیلی خیلی بد - قسمت ششم

چهارشنبه صبح برای نماز که بیدار شدم دیگه خوابم نبرد. همینطوری داشتم فکر میکردم که چی بنویسم آخه. یه چیزایی به ذهنم رسید که مثلا یه جدول درست کنم از تاریخ نامه ها و بهشون نشون بدم که من سر وقت ایمیل میزدم و اون بوده که جواب نمیداده. بعد براشون توضیح بدم که من نهایت سعی ام رو کردم که ازشون عذرخواهی کنم ولی دیگه خودتون ببینید چطوری جواب داده. بعد هم سعی کنم جواب همه تهمتهایی که بهم زده رو غیر مستقیم بدم. 

امروز تا شب همینطوری داشتم به این موضوع فکر میکردم و مینوشتم. آخر شب دو صفحه نوشته بودم. به نظر خودم خیلی زیاده شده بود و بازم چیزی که میخواستم نبود. با منصور صحبت کردم و گفت به نظر من چیزی ننویس که توش راجع به کارها و حرفای استاده قضاوت کرده باشی. اون قضاوت ها میتونه بعدا برات دردسر بشه. من یه فکر کردم دیدم راست میگه من یه جاهایی قضاوت کرده بودم. مثلا نوشته بودم که یا از عمد حرف منو ندیده گرفته و یا غیرعمدی. اگر عمدی بوده که این چطور استادیه که حاضره برای دانشجوی PhD اش همچین کاری کنه و اگر غیرعمدی بوده خب آدم اشتباه میکنه و ... دیدم خیلی اینطوری بد میشه اگر باز تنش ایجاد بشه. دلم هم میخواست به راحتترین طریق ممکن هم مسئله حل بشه. آخه من برای چی باید با یه استاد اینجا که هیچوقت هم ندیدمش دعوا داشته باشم؟ بعدش فرضا که ثابت کردم من راست میگم چی میشه؟ مثلا اون ضایع میشه؟ اصلا از کجا معلوم که حرف منو قبول کنن؟ 

این شد که باز تا 3 نصف شب روز پنجشنبه نشستم نامه رو کاملا عوض کردم و یک صفحه اش پاک کردم و از اول نوشتم. هر چیزی رو که قضاوت کرده بودم و جوابشو داده بودم عوض کردم به دفاع کردن. مثلا توی قبلی نوشته بودم برای چی به من ایمیل نزده که بگه چرا من نیامدم. توی این نوشتم که اون هیچوقت بعد از اینکه من دوشنبه اونجا نبودم ایمیلی به من نزده که دلیلش رو بپرسه. در واقع به جای ایجاد تنش و... سعی کردم واقعیاتی رو که دیدم بگم. حالا دیگه قضاوت با خود اون خواننده باشه. هر چیزی رو هم که فکر میکردم شاید حساسیت ایجاد کنه حذف کردم. مثلا هر چی در مورد دانشجوی دکتراش نوشته بودم حذف کردم. گفتم به من چه که کی چکار کرده. من وظیفه خودمو باید انجام میدادم. به جاش نوشتم که هیچوقت با من در مورد برگه صحیح کردن و هیچ مسئولیت دیگه ای صحبت نکرده.

 

به نظر من این ماجرا تجربه خوبی شد برای من که یه کم روی ایمیل هام بیشتر حساس باشم و بیشتر مراقب باشم. همینطور تجربه خوبی شد که هیچوقت با ادبیات تند ایمیل نزنم. البته من اینطور آدمی نیستم و معمولا توی این شرایط سعی میکنم دوری کنم از ماجرا. اما یه وقتی اگر عصبانی شده بودم و همون شب میخواستم جواب این استاده رو بدم ممکن بود وضعیت رو بدتر کنم. همینطور بعضی از چیزایی که فکر نمیکردم توی امریکا از جایی داشته باشن رو فهمیدم که نه خیر اینجا هم هستن و به شکل دیگری صورت میپذیرن. در واقع کسی که میخواد خلافی رو انجام بده میکنه اما با سیاست و زرنگی بیشتر. این واقعیته خیلی برام تلخ تموم شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد