زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

یک هفته خیلی خیلی بد - قسمت هشتم و آخر

پنجشنبه شب که رفتم خونه گفتم دیگه این هفته بد هم تموم شد. صبح امروز جمعه رفتم یکی از جلسات دانشگاه که برای ما اجباری هست توی 60% شون شرکت کنیم. موضوعش راجع به نحوه تشخیص گفتار با حرکت بود. یه چند تا سنسور گذاشته بود روی زبان و جاهای مختلف صورت و سعی کرده بود که بفهمه یه نفری که نمیتونه حرف بزنه چی میگه. اگر چه موضوعش خیلی جالب به نظر میآمد اما به نظرم دیگه آخرش زده بود جاده خاکی که میخواست از روی تشخیص جملات بفهمه که یه نفر چی میگه. آخه هزار تا جمله داریم چطوری میشه همه جملات رو داشت که حالا فهمید میخواسته چی بگه. باز کلمه یه حرفی. باز صدا یه حرفی, دیگه جمله رو که نمیشه تشخیص داد اینطوری. من هیچی نگفتم چون اصلا توی این زمینه هیچی نمیدونستم. خیلی جالبه که اینا از همه چیزای مختلف ما رو مجبور میکنن بشینیم و گوش بدیم تا یاد بگیریم. این آقایی که امروز آمده بود حتی نتایج ریسرچش رو هم چاپ نکرده بود و میگفت حالا بذارید چاپ بشه ببینیم دیگران چه نظری میدن و چطوری میخوان کار رو ادامه بدن. 

یه استاد فیزیولوژی هم آمده بود و سئوال پیچش کرد. نمیدونم رشته طرف کامپیوتر بود چی بود اما هیچی از فیزیولوژی نمیدونست و اون استاده هم بهش گفت این چیزا هم در مورد حرکت دهان توی فیزیولوژی داریم که شما در نظر نگرفتی. اون بیچاره هم گفت خب ما توی زمینه Silent Speech مقاله اینطوری نداریم. من که خیلی نفهمیدم که چی میگه اما در کل موضوعش به نظر جالب آمد که بشه بدون اینکه یکی حرف بزنه از روی حرکات لب و دهن فهمید که چی میگه. 

عصر که آمدم منصور گفت که جواب مسابقه اختراعه آمده. یکی از ایده های منصور رو قبول کرده بودن. وقتی چک کردم دیدم حتی یکی از 4 تا چیزی که من فرستاده بودم رو هم قبول نکردن. یا من خیلی از اوضاع پرت هستم و یا واقعا بقیه خیلی خوب بودن. مسابقه ای که فکر میکردم باید نفر اولش بشم حتی یکی از ایده هامو قبول هم نکردن. حالا هفته دیگه برم با مسئولش صحبت کنم ببینم آخه دیگه از این بهتر چی میخواستید؟ بدینسان امروز هفته بدم تکمیل شد.

نظرات 17 + ارسال نظر
یونس شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ق.ظ http://itpost.blogfa.com

خدا بقیش رو خیر بگذرونه
ولی داریم کم کم با امریکای واقعی اشنا میشیم.

افلیا شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

جناب وودی! پس بالاخره fun تمام شد و بازی و پیتزا و . . . :) این ها همش تجربه است. من کل این ماجرا را یکدفعه خوندم و به عنوان یک خواننده بیرونی که هیچ آشنایی قبلی با شما نداره، حس می کنم شما خودت را خیلی دست بالا می گیری. تو نوشته هات بارها گفتی که من قضاوت نمی کنم، در حالیکه شاید بیشترین کاریه که می کنی در مورد این استاد در مورد منصور و دوستای دیگه! فکر کنم آدم پرتوقعی باشی. البته این خاصیت همه ما ایرانی هاست همه را از دریچه دید خودمون می بینیم. یک کم تواضع و افتادگی بد نیست. اینکه همش از دست این و اون شاکی باشی که چرا اینطوری کرد و اونطوری گفت جز آسیب به خودت نتیجه ای نداره. ما حتی با هم وطن های خودمون مشکلات فرهنگی زیادی داریم چه برسه تو کشور غریب و بزرگی مثل امریکا که هنوز 3 ماه هم نیست اونجایی از چیزهایی هم که می نویسی معلومه که زبانت اصلاً در حدی که حداقل من فکر می کردم نیست. امیدوارم ناراحت نشده باشی. این چیزی بود که من از نوشته هات فهمیدم. امیدوارم دوباره روزگار FUN برگرده!

فکر کنم اگر یه بار دیگه ماجرا رو بخونید و موضوعی که در مورد "قضاوت و پیش قضاوت" نوشتم رو هم بخونید متوجه بشید که چقدر "پیش قضاوت" کرده اید.
موفق باشید

جلال شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ

با سلام

آقای وودی واقعا من از شنیدن این ماجرا خیلی ناراحت شدم و یه لحظه به یا خاطره بدی که تو این زمینه داشتم افتادم. آخه شبیه همچین ماجرایی برای من هم در دوره ارشد برام اتفاق افتاد و چند روز کلا تو فضا بودم و آخرش هم اثرش رو در نمره پایان نامه ام به طور مشهودی احساس کردم. بعد از دفاع پایان نامه ام حدود یک ماه حالم خراب بود. حالا شرایط شما که اونجا هستید خیلی سخت تر هم هستش باید کاملا منطقی خودتون رو از این ماجرا حل و فصل کنید و اصلا نگذارید احساسات در واکنشتان اثر بگذارد.
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

با احترام فراوان

سلام

زندگی فراز و نشیب داره. قرار نیست که همیشه آدم توی فراز باشه و این مشکلات هم توی زندگی همه هست.
من همیشه سعی میکنم که توی قضیه های اینطوری با احساسات برخورد نکنم. الانم فقط ناراحتم که امتحان میان ترمم خراب شد.

موفق باشید

فاطمه شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ http://2t7p.mihanblog.com/

دوست منم چند بار شرایط مشابه شما با آن استاد، براش پیش آمد ولی در حد استاد درسی های خودمون. به همین خاطر استرس شما را درک کردم و منم استرس گرفتم . اگرچه با صحبت هم زیاد درست نشد و فکر میکردند میخواد سواستفاده کنه ولی از اولش خیلی بهتر شد.
امیدوارم بحران حل بشه اگرچه هرچه استاد گردن کلفت تر باشه به همون نسبت اشتباهش را اصلا نمی پذیره...
به هر حال موفق باشی...

ستاره شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

خب چیزی نشده.چرا اینقدر عصبانی هستی..از مدل نوشتن معلوم بوده که اعصاب نداریی..یاد ترم اول دانشگاه خودم افتادم که از شهرستان اومده بودم تهران..واقعا سخت بود و خیلی طول کشید خودم ا همه چیز وفق بدم
در مور ایمیل هم من الان تو همین شرکتهای ایرانی خیلی به دوستامم تاکید میکنم هرچیزی روی کاعد نیلرید چون هیچ وقت پاک نمیشه و به سختی میشه عوضش کرد.موقع عصبانیت هم هیچوقت ایمیل و نامه نزن..بعد ادم پشیمون میشه...به اون خانومه فکر کن که چقدر مهربون بود و خواست تو رو اروم کنه

من اصلا عصبانی نبودم بیشتر ناراحت بودم. ولی حتی توی ناراحتی هم ایمیل نمیزنم.

Wall-E شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ

Ops

حسن کچل شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ب.ظ

وای ی ی ی سلام

کی میخواد اینا رو بخونه

پسر کمتر وب بازی کن و بشین درس بخون

راستش اینا وب بازی نیست. این بیشتر برای اینه که خودمم از دور به موضوع نگاه کنم و بررسی کنم. در ضمن وقتی مینویسم ذهنم از آشفتگی در میاد.

مجید شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

وودی جان بابت اتفاقاتی که برات افتاده بسیار متاسفم و خیلی ناراحت شدم.بدون که من یه جورهای باهات احساس همزاد پنداری میکنم انگار این اتفاقات برای خودم افتاده ولی به این جریان به چشم یه درس نگاه کن توی آمریکایی که مافکر میکردیم مردمش خیلی نایس هستند هم انگار یه عده ای بد جوری شیشه خورده و ناخالصی دارند بس بهتره آدم از ناییو(NAIVE)بازی دست برداره و قضیه رو جدی بگیره وانگاراون جا هم یه جورهای مثل ایران بین آدم ها جنگ پنهانی وجود داره برای بریدن سر هم دیگه.
به نظرمن از اون استاد اصلآ ناراحت نباش بلکه ازش متشکرهم باش چرا؟چونکه توی همین ابتدای کار درسی رو بهت داد که تاآخر عمرت بدردت میخوره و اون اینکه هی اینجاوقتی پای منافع باشه هیچکسی با هیچکسی شوخی نداره!!!
درضمن نبینم یه وقتی ذره ی احساس خستگی و دلسردی بکنی.اتفاقآ این باید بهانه ی باشه برای توبرای هرچه بیشترکارکردن و تلاش کردن تا که درپایان نه تنها به اون استاد و بقیه نشون بدی که تو ازهمه بهتر هستی و اینکه اون چه اشتباهی کرده باتوکار نکرده.
و در پایان من ازت تشکرمیکنم به خاطر نوشتن این مطالب که فرداروزی که ما اومدیم اونجا ازقبل بدونیم با چه مسائلی ممکنه روبرو بشیم.
خداوند پشت و پناهت باشه!

پرنده شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ب.ظ

این نیز بگذرد

مجید شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

وودی جان بابت اتفاقاتی که برات افتاده بسیار متاسفم و خیلی ناراحت شدم انگار این اتفاقات برای خودم افتاده ولی به این جریان به چشم یه درس نگاه کن توی آمریکایی که مافکر میکردیم مردمش خیلی نایس هستند هم انگار یه عده ای بد جوری شیشه خورده و ناخالصی دارند بس بهتره آدم از ناییو(NAIVE)بازی دست برداره و قضیه رو جدی بگیره وانگاراون جا هم یه جورهای مثل ایران بین آدم ها جنگ پنهانی وجود داره برای بریدن سر هم دیگه.
به نظرمن از اون استاد اصلآ ناراحت نباش بلکه ازش متشکرهم باش چرا؟چونکه توی همین ابتدای کار درسی رو بهت داد که تاآخر عمرت بدردت میخوره و اون اینکه هی اینجاوقتی پای منافع باشه هیچکسی با هیچکسی شوخی نداره!!!
درضمن نبینم یه وقتی ذره ی احساس خستگی و دلسردی بکنی.اتفاقآ این باید بهانه ی باشه برای توبرای هرچه بیشترکارکردن و تلاش کردن تا که درپایان نه تنها به اون استاد و بقیه نشون بدی که تو ازهمه بهتر هستی و اینکه اون چه اشتباهی کرده باتوکار نکرده.
و در پایان من ازت تشکرمیکنم به خاطر نوشتن این مطالب که فرداروزی که ما اومدیم اونجا ازقبل بدونیم با چه مسائلی ممکنه روبرو بشیم.
خداوند پشت و پناهت باشه!

نوید شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ

چرا بعضی از لغاتی ساده زمان تلفظ خواننده مبهم به نظر میرسه؟
مثلا all در Of all the girls tossing rocks at your window

I know در Hey Stephen, I know looks can be deceiving but I know I saw a light in you

نمیدونم.

نرگس یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ

هههیییییی:-(!واقعا خسته نباشید...ایشالله همه چی زود درس میشه

ان شا الله

ع یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ب.ظ

سلام
حمل بر نصیحت نکن اینایی که میگم. بعضی وقتا آدم از جایی می خوره که انتظارشو نداره، اونجا هم انگار خیلیا سلیو درایور هستن و تو گرفتار شدی، آکادیمیسینهای فنی هم یه تورایی ایزوله هستند و تنده رفتارشون. حالا نمیشه از مسئول دپارتمانی کسی کمک بگیری؟ خوبه واسه کار کردن اعلام آمادگی کردی، اصرار کن که حتما اگر اون نمی خواد باهات کار کنه یه وظیفه جدید بهت اساین بشه. اون یکی تی آ رو تا می تونی کریتیو باش، ببین بقیه تی آها چه می کنن، فقط تو دفترت نباش، خودتو نشون بده و بقیه رو بسپر به زمان که حلش کنه. امیدوارم خبرای خوب بشنوم ازت.

سلام
حالا بذارید ببینیم این هفته چه شود.

..... دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ

وودی جان من از خواننده های قدیمی وبلاگت هستم...

ولی به نظرمن...این ماجرا (تا حدی که اینجا نوشتی) و تا حدی که من از ارشیو وبلاگت در مورد شخصیتت میدونم...تقصیر خودته!
تو اصولا یک نگاه از بالا به پایین در مورد همه چی داری..ماشالله اعتماد به نفست خیلی بالاست..
ببین مثلا این اشتباه صددرصد تقصیر کار خودتی! چرا؟
اولا ایمیل استاد رو نخوندی
ثانیا یه ایمیلی زدی به استاد که اونو ناراحت کرده!
شما نمیتونی بگی من حرف بدی نزدم توی ایمیل اول و دومم!
چون که کسی که تازه 2 ماهه که رفته امریکا و هنوز از اخلاقیات اونا باخبر نیست از رسوم اونا با خبر نیست ،زبون اوونا رو هنوز 100% بلد نیست.هنوز ازون قدرت تمایز کاافی برخوردار نیست که بگه من تقصیری نداشتم یا من همه حرفام با ادبانه بوده...و هیچی ناراحت کننده نزدم..................................
با این شرایط غیر کاملت توی هر زمینه...به جای اینکه فکرکنی لابد یه اشتباهه کردی ! دائم مییشینی میگی دنشجوی دکتراشو میخاسته فلان کنه..پولو فلان کنه...

توی هر ماجرا بالاخره هر دو طرف مقصر هستن و حالا درصدش فرق میکنه. ولی وقتی یه اتفاق غیرعمدی پیش میاد نمیشه کسی رو به خاطرش به اشد مجازات محکوم کرد. اونم یه اتفاقی که هر لحظه ممکنه بیفته.

..... دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ق.ظ

بقیه کامنت بالاییم

من نمیگم اون استاده معصومه و بیگناه و صددرصد فکر هایی که میکنی اشتباهه!نه...
من میگم تو در شرایطی نیستی که اینطوری فکر کنی..
مثلا من اگه جای تو بودم یک ثانیه هم فکر نمیکردم که اون استاده فلانه! همش میگفتم نه من خودم لابد یک کاری کردم...و همه تلاشمو میکردم که تکرارش نکنم...

به هر حال ببخشید اگر لحن کامنتم تنده شاید! بازم مرسی از اینکه وبلاگتو بدون وقفه اپ میکنی...

نرگس چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:27 ب.ظ http://kho0namo0n.bloogfa.com

وودی جان امیدوارم این قضیه به خیر بگذره. گاهی شروع رابطه با بعضی آدمها با دعواست ممکنه 4 سال دیگه همون استاد یکی از افراد مورد علاقه ت باشه کی می دونه.

یه جوابم واسه افلیا دارم: اینجا یه وبلاگه. یعنی جایی که آدم حرفها و درد دلهاشو می نویسه. دادگاه نیست که توش بخوای نظر بقیه رو بدونی. شما توی یه کامنت کاملا وودی رو زیر سوال بردی چه طور می تونی توقع داشته باشی که نویسنهد این وبلاگ نظرشو حتی به شکل قضاوت توی فضای مجازی که مال خودشه و اون آدمها توش شناخته شده نیستن ننویسه؟!!!!!؟ والبته نوشته هات یه چاشنی از حسادتو داره !!! خوشحالی که فان تموم شده؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هستی سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ب.ظ

سلام.
من همیشه فکر میکنم برای هرمشکلی که تو زندگی پیش میاد یه حکمتی هست و شاید با این ماجرا خدا میخواست شما رو از بعضی مشکلاتی که فکرشو نمیکردی حفظ کنه ....

امیدوارم از این بعد همیشه خاطرات خوش برات بمونه.

سلام
منم همیشه همینطوری فکر میکنم.
ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد