زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

بعد از اون هفته بد - نامه من

بعد از اون ماجرا نشستم نامه رو نوشتم. یه بار بازنویسی کردم تا بالاخره متنی شد که میخواستم. اولین متنی که نوشته بودم خیلی بد بود. البته نمیخواستم که اونو بفرستم. توش هر چیزی که به ذهنم رسیده بود رو نوشته بودم. پر از قضاوت های شخصی و کلی هم جواب حرفهای اونو داده بودم. مثلا نوشته بودم: 

  

نامه اولی

این استاده داره این حقیقت رو که این یک اشتباه غیرعمدی بوده رو نادیده میگیره در حالیکه من 4 بار توی ایمیلم گفته بودم که این فقط یه اشتباه بوده که من ایمیلشو ندیدم. حالا دو حالت بیشتر نداره. یا این استاده از عمد داره این کارو میکنه که خیلی بده و من اصلا نمیخوام راجع بهش حتی صحبت کنم. شاید مثلا به خاطر دانشجوی دکتراش همچنین تصمیمی گرفته. برای همین بهتره که دپارتمان یه کاری کنه که استادا راحت دانشجوی دکتراشونو TA کنن!!! یا غیرعمدی داره این کارو میکنه که در این صورت این استاده همه ایمیل ها رو از روی تصورات شخصی اش برداشت میکنه. من از کجا میتونم بفهمم که توی تصوراتش چی میگذره. بعد کلی سئوال نوشته بودم که چرا میگه من کارشو انجام ندادم وقتی اصلا به من کاری نداده یا چرا دوباره به من ایمیل نزده یا اصلا برای چی منتظر من بوده وقتی من بهش جواب نداده بودم و... که توی ذهن رئیس دپارتمان هم سئوال ایجاد کنم.  آخر نامه هم نوشته بودم که اصلا من دیگه احساس امنیت نمیکنم که بخوام باهاش کار کنم چون ممکنه فردا بیاد به دپارتمان شکایت کنه که این آقا همچین حرفی رو زده و من نزده باشم و حالا من چطوری ثابت کنم که نزدم؟!  

 

بعد نامه رو کلا عوض کردم. قسمت اولش که شرح وقایع بود رو نگه داشتم. بقیه قسمت ها رو همه رو حذف کردم و از اول نوشتم. این بار کلا لحن رو عوض کردم و هر چیزی رو که قبلا نوشته بودم با حالت دفاعی نوشتم. مثلا اینطوری نوشتم: 

 

نامه دومی  

اون روز بنده از ایشون هیچ ایمیل دیگه ای نگرفتم. چون ایمیلشونو ندیده بودم حتی بهشون قول نداده بودم که اون روز میام. هیچ ایمیلی هم ازشون دریافت نکردم که از من بپرسن چرا اون روز نیامدم. چون همیشه 10 روز فاصله بین ایمیل های ما میفتاد حتی نگران هم نشدم که جوابی ازشون نگرفتم. بعد در مورد شرح وظایفم نوشتم که ایشون اصلا به من نگفته بودند که چکار باید کنم (به جای اینکه بگم چرا اونطوری فکر میکرده و ...) و تازه اون یکی استاده کلی کار به من داده که همه رو هم انجام دادم. آخرشم نوشتم امیدوارم که ایشون یه روزی در آینده نامه منو دوباره بخونه و متوجه بشه که این یه اشتباه غیرعمدی بوده. بعدم از رئیس دپارتمان عذرخواهی کردم که نتونستم نظر این استاد رو جلب کنم! 

 

فقط به عنوان نمونه اینجا یه چیزایی نوشتم تا شاید بعدا به درد یکی بخوره. در واقع به جای اینکه شمشیر رو از رو ببندم (توی نامه اول) فقط از خودم دفاع کردم (نامه دوم). اول نامه هم دقیقا تاریخ نامه نگاری ها و چیزایی که رد و بدل شده بود رو عین یه گزارش نوشتم بدون اینکه بخوام کم و زیادش کنم یا حتی در موردش قضاوت کنم.  

 

فرهنگ بد مردم ایران در درگیر شدن با دیگران 

بعد که نوشتم یه کم فکر کردم که فرهنگ ما توی ایران اینه که همیشه اولین چیزی که به ذهنمون میرسه اینه که سریع با طرف درگیر بشیم و بخواهیم هر جوری شده حرفمون رو کرسی بشونیم. درحالی که وقتی من اونطوری از خودم دفاع کردم و فقط واقعیت ها رو نوشتم و هیچ قضاوتی هم در مورد طرف مقابلم نکردم مطمئنم که کسی که بخونه میتونه خودش تصمیم درستی بگیره. چون واقعیت ها رو خونده و شنیده نه قضاوت های شخصی منو.

نظرات 1 + ارسال نظر
شاهین دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ق.ظ http://gull.blogfa.com

وودی جان
متاسفانه شرایط ایران باعث شده که علاوه بر مشکلات اقتصادی (که می توانند حل بشوند) مردم دچار مشکلات اجتماعی و شخصیتی بشوند (که به راحتی قابل حل نیست)
متاسفانه تلویزیون هم با برنامه های هجو و سخیف خود تنها به مسخره کردن و کوبیدن بدون منطق افکار و ایده های مخالف خود می کنه و این شیوه رو بین مردم دامن می زنه.
مثلاً من یک روز وسط کلاس درس یک سوال از استاد پرسیدم که نه تنها موضوع مرتبط با درس بود، بلکه جزو موضوعات روز هم به حساب می آمد. اما استاد درس فقط به مسخره کردن من پرداخت و جالب این که بچه ها هم به من خندیدند. تا این جای کار زیاد عجیب نبود، چون من به همچین آدم هایی عادت کرده ام. اما نکته جالب دوست من بود که قبل از کلاس من راجع به این موضوع با او صحبت کرده بودم و نظرم برایش جالب بود، اما او بیشتر به حرف من خندید و من را مسخره کرد.
جسارت به کسی نشه، اما بعضی ها که این وبلاگ رو می خونن، انگار عقده دارن. خب اگه کسی با طرز نگارش وودی مشکل داره، خیلی راحت می تونه وقت خودش رو تلف کنه.
آدم بعضی وقتا می مونه چی بگه: وودی یکه و تنها رفته مملکت غریب، اون وقت تا یه مشکلی براش پیش اومده، بچه ها از ایران گفتن حقت بوده!!! آخه نامردی تا چه حد؟ مگه شما در شرایط وودی بودی؟ مگه email استادش رو دیدی؟ تو این شرایط اون خانم سیاهپوسته که هیچ ادعای هم وطنی هم نداره بیشتر هوای وودی رو داشته تا شما. وودی زحمت کشیده به اینجا رسیده، شما هم تلاش کنین به حقتون برسین، نه این که وودی رو بکوبین.
مخلص کلام این که امیدوارم اوضاع ایران قبل از آن که خیلی دیر شود و دیگر نتوان کاری کرد، بهتر بشه.

شاهین جان
اوضاع ایران درست نمیشه مگر مردم درست بشن. مردم هم درست نمیشن مگر آدم از خودش شروع کنه. من که آمدم اینجا تازه کم کم دارم میفهمم که چه خصوصیات اخلاقی ناپسندی رو با خودم داشتم و آوردم. چرا من باید اولین چیزی که به ذهنم میرسه این باشه که بخوام به همه ثابت کنم که همه مشکلات از طرف مقابل من بوده؟ غیر از اینه که عادت ناپسند من از ایران بوده که باهام آمده؟ با منصور که حرف میزدم اونم تایید میکرد که توی ایران خیلی ها اینطورین که سر هر اختلافی به هر دلیلی که میشه میخوان طرف مقابل رو به هر قیمتی نابود کنن. از اون بدتر اینکه خودشونو حق کامل و طرف رو ناحق کامل میدونن.
زندگی هم فراز و نشیب داره ولی انسان باید از رویدادهای زندگی درس بگیره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد