زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

1 فوریه - جمعه یکی از اون روزا

امروز صبح یکی از اون روزا بود. صبح میخواستم نون رو از توی فر در بیارم که دستم گرفت بالاشو سوخت. بعد میخواستم برم اجاره خونه رو بدم. رفتم تا والمارت تا هم خرید کنم و هم مانی اردر بگیرم چونکه دست چکم تموم شده بود و سفارش جدید نداده بودم. توی والمارت تمبر خریدم که برای دختر امریکاییم یه نامه بفرستم. تمبر رو همونجا گم کردم و هر چی گشتم هم دیگه پیدا نکردم. بعدش دستگاه والمارت هم کار نکرد و دیر رسیدم و اتوبوس رفت و 45 دقیقه هم علاف اتوبوس شدم. 


بعد آمدم خونه و یه چیزی خوردم گفتم برم این اجاره رو امروز درست کنم. دوباره برگشتم والمارت. باز دستگاهشون کار نکرد. اینبار پیاده راه افتادم باز اتوبوسو از دست دادم. دیگه پیاده تا نزدیکای دانشگاه رفتم. که نزدیک 1 ساعتی توی راه بودم. بعد یه کمی شطرنج بازی کردم و شب برگشتم خونه. کل روزم به هدر رفت که رفت که رفت.

نظرات 1 + ارسال نظر
just شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ

rasti alan ke mansoor nist ejare kole khone ro khodet tanhaee midi?

بله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد