زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

مزایا و معایب رفتن و ماندن

این هفته ای که گذشت (و البته چند روز هم از هفته قبل) اصلا نتونستم GRE بخونم. از یه طرف برای دفاع پایان نامه ام دیگه داره دیر میشه و هنوز هم تموم نشده و از طرف دیگه این همه فشاری که این مدت تحمل کردم و باز باید تحمل کنم منو به این فکر انداخت که شاید بهتر بود اصلا چنین تصمیمی نمیگرفتم. برای همین این هفته با یکی از دوستای خوبم قرار گذاشتم و باهاش در این مورد صحبت کردم. 


اینجا دقیقا دو ایده متفاوت وجود داره. یک عده ای بهم میگن که تو اینجا خیلی موفقی و اگر بمونی میتونی یه زندگی عالی داشته باشی اما اگر بری برای دکترا 4-5 سال دیگه که برگردی باید بیای و از صفر شروع کنی و زندگیت از بین میره. معلوم نیست دیگه بتونی کار پیدا کنی و اینجا دانشگاه استاد شدن هم فایده ای نداره و از این حرفا.
یه عده دیگه ای میگن, تو باید حتما بری و اینجا جای پیشرفت نداری و اگر بتونی خارج یه جایی پیدا کنی خیلی موفق تر خواهی بود و اگر اینجا بمونی ممکنه 20-30 سال هم بگذره و بازنشست بشی و آخرش هم یه سقفی بالای سرت نباشه.


حالا این وسط من خودم هم یه اولویت هایی دارم و یه دغدغه هایی که میشه گفت دیگران نمیدونن. اولش اینکه من میخوام یه زندگی راحت داشته باشم که بتونم راحت عبادت کنم. اگر همش نگران این باشم که حالا زن و بچه ام سیر نیستن و چند روز دیگه باید اجاره بدم و ندارم, واقعا یه آدمی هستم که نمیتونم دیگه زندگی کنم و زندگی برام زهر مار میشه. از طرفی دلم نمیخواد که سالهای ارزشمند عمرم رو به خاطر درس خوندن از دست بدم. دلم میخواد توی این سالها هم درست زندگی کنم و عبادت خدا رو کنم.


--------------------------------------------------

این وسط این تصمیم مهم میشه که اگر برم چی میشه و اگر بمونم چی میشه. این سئوالی بود که تقریبا هر روز این 10 روز گذشته بهش فکر میکردم. 


مزایای موندن:
    1- آشنایی کامل با زبان اینجا و مهارت های برقراری ارتباط با دیگران
    2- زندگی توی شهر خوب, جایی که بهش عادت دارم
    3- داشتن کار خوب چون کارم رو خیلی دوست دارم
    4- شاید امکان ازدواج با یک نفر هم زبان خودم
    5- دوستان خوبی که نمونه اشون هیچ جای دنیا گیر نمیاد. این یکی هم خیلی برام مهمه.
    6- چیزایی که خیلی دوستشون دارم و اونجا نیست. (با مورد 5 اشتراک داره!)

--------------------------------------------------

معایب موندن:
    1- سقفی از خودم بالای سرم نیست و از موندن خونه بابام هم خسته شدم! دلم میخواد مستقل باشم اما نمیشه.
    2- هزار جور عوامل سرطان زا از پارازیت بگیر تا آلودگی های جور واجور اینجاست که خدا میدونه تا چند سال دیگه چه بلاها  و بیماری هایی پیدا بشه.
    3- کارم جوری نیست که بتونم با پولش خونه بخرم (حتی اگر برای سالها همه درآمدم رو پس انداز کنم)
    4- ثبات اقتصادی جوری نیست که بدونم اگر 10 سال کار کنم میتونم یه خونه بخرم. شاید چند ماه دیگه یه دفعه قیمت خونه 2 برابر شد (بعد باید 20 سال کار کنم!)
    5- عدم امکان ازدواج. از مراسم ازدواج هم که فراری هستم. از چند ماه قبلش هزار جور استرس به آدم وارد میشه که این رسمو داریم اونو نداریم, اینو باید خرید اونو باید پوشید و... تازه پولشم هست. فقط برای خرج عروسی که دخترا حاضر نیستن از کوچکترین چیزش هم بگذرن ( حداقل اونایی که من میشناسم) باید حداقل یکسال کار کنم (برای یک شب!) از اون بدتر هم اون مهریه هست که نداری ولی میگن باید امضا کنی که میدی. حالا یه یکی بگی من یه قدری مهر میدم که داشته باشم فکر میکنن که توهین بهشون شده. حالا شایدم حق داشته باشن چون دخترشم هزار تا مشکل داره. اونم فکر میکنه که این آدم چطوری باشه شاید فردا کارمون به طلاق کشید حداقل شاید به این خاطر طلاق نگیره یا یه پولی ازش بگیریم جبران بشه! چه میدونم. پسرش یه جور گیر داره, دخترشم یه جور دیگه.تا خونه نداشته باشم که نمیتونم ازدواج کنم!
    6- ثبات اقتصادی جوری نیست که بدونم اگر خونه اجاره کنم و ماهی x تومن اجاره بدم فردا یه دفعه اجاره دو برابر نشه و یا اینکه حقوق من قطع نشه. از شما چه پنهون که اینور سال من فقط یه حقوق علی الحساب گرفتم چون شرکت وضع مالی اش خیلی خرابه و بعضی ها هم که قسط داشتن دیگه شرکت رو ترک کردن. حالا من اگر میخواستم نصف حقوقم رو اجاره بدم و حقوق نمیگرفتم مثل الان چه خاکی باید توی سرم میکردم؟
    7- امکان پیشرفت خیلی کمه. زیاد توضیح نمیدم که دعوامون بشه. نظرم اینه که اینجا برای هر کاری هزار تا مانع هست.
    8- فرهنگ بد مردم (شما رو نمیگم). اما واقعا فرهنگ ما از خیلی نظرها بده. توی اداره ها که فاجعه هست. یا باید پارتی بازی باشه یا یکی داره زیرآب یکی دیگه رو میزنه یا ... آخه اینجوری که نمیشه کار کرد. از اون طرف توی اجتماع برای کوچکترین چیزی دروغ میگن و اگر یکی نگه کارش هزار تا گره توش در میاد. تحمل این وضع برام یه کم سخت شده. هرچند که عقیده دارم فرار کردن ازش چیزی رو درست نمیکنه. از اون بدتر اینه که میدونن یه چیزی غلطه یا ناحقه اما باز روش اصرار دارن (نمونه اش همین مهریه یا دروغ گفتن) چند وقت پیش شمردم چند تا دروغ میگم, دیدم منم دارم عادت میکنم دروغ بگم.
    9- سربازی! من از هر کسی میپرسم میگه سربازی فقط به این درد میخوره که آدم پدرسوخته بازی رو یاد بگیره تا بتونه توی این اجتماع زندگی کنه. به غیر از این و به غیر از اتلاف وقت هم هیچ چیز دیگه ای توی سربازی نیست. خب برای من بودن توی همچین وضعیتی با بودن در جهنم فرقی نمیکنه. من اگر یه روز کار بیهوده کنم ...... آخه اینم شد کار که آدم بره سربازی؟ البته شاید بعضی ها اشتباهی به من این دید منفی رو داده باشن اما اینطوری فکر میکنم دیگه.
--------------------------------------------------
مزایای رفتن:
    1- امکان مستقل شدن از روز اول! به محض اینکه از دانشگاه پول رو میگیری دیگه میدونی که تا چند سال یه جایی داری بمونی و نگرانی ای خاصی در این مورد نداری. البته زندگی تنهایی سخته اما چاره دیگه ای نیست. حالا اگر اخراج هم بشم بر میگردم اینجا!
    2- بهبود مهارت های زبان
    3- گرفتن مدرک بالاتر (چیزی که اینجا ارزشمند هست)
    4- امکان تجربه کار در شرکت های بزرگ دنیا ...
    5- تجربه تحصیل در یک دانشگاه خارجی با کیفیت بالا
    6- شاید ازدواج با یه خارجی با فهم و شعور مثل تیلور (البته بعیده یکی اینقدر نادون باشه که بخواد از اونجا بیاد اینجا زندگی کنه اما شاید شد, خدا رو چه دیدی؟)
    7- شرایط بهتر برای پیشرفت در زندگی
    8- تجربه آشنا شدن با فرهنگ کشورهای دیگه
    9- تجربه زندگی در مکانی متفاوت. خب برای من خیلی جالبه که بدونم زندگی توی لس آنجلس چطوریه. یا اینکه بدونم چی میشه اگر هر هفته برم دیزنی لند. حتی بدم نمیاد که وقت کردم شهرهای دیگه امریکا رو هم ببینم.
    10- میتونم رانندگی کنم. شاید این مورد چندان مهم نباشه اما بالاخره هست دیگه. اینجا من از خودم که ماشین ندارم (باید حداقل 8-9 ماه کار کنم تا یکی بخرم.) از اون بدتر اینه که کلی هم باید پول بیمه و ... بدم و آخرشم نتونم رانندگی کنم. اینجا فرهنگ رانندگی فاجعه هست و من واقعا میترسم که پشت فرمان بشینم! در حالیکه توی خارج میشه با 8-9 ماه کار اینجا میتونم یه ماشین نسبتا نو عالی (که اینجا باید 3-4 سال کارکنم) رو بخرم و تازه توی جاده هاش بدون ترس رانندگی هم کنم!
--------------------------------------------------
معایب رفتن:
    1- غربت نشینی (البته بقیه موردها با این در ارتباط هستن اما جدا هم نوشتم تا تاکید بشه)
    2- دوری و ندیدن خانواده و دوست و آشنا و کم شدن ارتباطات با کسانی که دوستشون داری. خب آدم این همه زحمت کشیده دوستای خوب پیدا کرده حالا وقتی میره حتی ممکنه از دستشون هم بده.
    3- امکان صفر شدن بعد از بازگشت. شاید برم و وقتی برگردم اینجا نتونم شغل مناسبم رو پیدا کنم. تازه بیام نقطه سر خط که نه خونه دارم و نه پول که ازدواج کنم و ... 4-5 سال عمرم رو هم از دست داده ام.
    4- زندگی تنهایی و سخت. خب آدم تنها که باشه خیلی سخته دیگه.
    5- زندگی در جایی که آشنا نیستی, خب خیلی طول میکشه که با شرایط اونجا سازگار بشی و وقتی هم بشی دیگه اون جذابیت قبلی رو نداره.
    6- امکان از دست دادن موقعیت برگشت به کشور و ازدواج در ایران. خب ویزای امریکا درسته که ممکنه 2 ساله با اجازه برگشت بدن اما شاید هم ندن و تازه بعد از 2 سال چی؟ شاید تمدید نکنن و آیا اینکه اصلا میشه آدم 4-5 سال برنگرده کشورش؟

---------------------------

جمع بندی و تصمیم خودم

خب این فکرا و شرایط رو هر کسی ممکنه داشته باشه. اما من بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که رفتنم حداقل در شرایط فعلی به صرفه تر هست. البته باید اینو در نظر گرفت که شاید رفتن 55%  و موندن 45% خوب باشه (یعنی 100 به 0 نیست و حتی 80 به 20 هم نیست) اما بازم ترجیح میدم که اگر ممکن شد برم این ریسک رو انجام بدم. ریسکی که منطقی هست. کسی چه میدونه شاید اصلا قبول نشدم و سرم رو تراشیدم که برم سربازی و یا شاید هم رفتم و خواننده شدم و با تیلور ازدواج کردم و یه شرکت بزرگ تاسیس کردم و ... شایدم رفتم و مثل بچه آدم درسم رو خوندم و برگشتم.

اپلای و اقیانوسی با چند جزیره

 اگر بخوام اپلای رو تشبیه کنم مثل این هست که شما سوار یه چیزی روی آب وسط اقیانوس هستید که چندین جزیره رو هم دور برتون میبینید.



حالا یکی سوار تخته هست و یکی روی قایق موتوری. این آب ممکنه شما رو به هر ساحلی ببره. از دور ممکنه یه ساحل های قشنگی رو ببینید و دلتون بخواد که اونجا باشید (مثل UCLA برای من) اما ممکنه که جریان آب قویتر از توان پارو زدن شدن باشه و بندازدتون توی یه ساحل دیگه! حالا اگر بخواهید سر جاتون وایسید شاید غرق هم بشید یعنی اصلا پذیرش که نگیرید هیچی تصمیم بگیرید دیگه ادامه تحصیل هم ندید! که این دیگه بدترین حالتشه.

مهم اینه که به سمت جایی که دلتون میخواد باشید حرکت کنید, حالا اگر آب شما رو به جای دیگه ای انداخت بدونید قسمتتون این بوده و ان شا الله که خواست خدا و صلاحتون هم توی همین هست.

سال دومی ها و وزنه دو ضرب

نظر من سال دومی ها وزنه 2 ضرب بر میدارن. یه وزنه بردار ممکنه 100 کیلو رو به سختی یه ضرب برداره. اما همون 100 کیلو رو بخواد 2 ضرب برداره دیگه اصلا براش کاری نداره. اپلای (همینطور کنکور) هم مثل وزنه برداری هست. یه وقتی شما همون سال اول پذیرش میگیرد (همون برداشتن یه ضرب) یه وقتی تصمیم میگیرید برای سال دوم (میشه برداشتن 2 ضرب) البته انتظار نداشته باشید که برای برداشت 2 ضرب یه دفعه یه وزنه 2 برابر سنگین تر رو بردارید (یعنی از UCI ریجکت بشید سال دوم برید MIT اپلای کنید!) بلکه سعی کنید همون وزنه های قبلی و یه وزنه هایی با یه درصد سنگین تر رو امتحان کنید (مثلا دوباره برای UCI اقدام کنید و این دفعه UCLA رو هم در نظر بگیرید.)


اگر سال دومی هستید یادتون نره که وزنه رو تا روی سینه آوردید بالا, دو حالت داره یا میبرید بالای سر یا میندازیدش. اما حیفه که حالا که وزنه رو تا روی سینه آوردید بالا بخواهید ولش کنید. پس سعی اتونو بکنید.

سست شدن, مشکل بچه های پشت اپلای مونده (سال دومی) + راهکار

امروز یه چند تا پست برای بچه های پشت اپلای مونده (سال دومی) مثل خودم میذارم.


یک مشکلی که برای خیلی از بچه هایی که سال اول پذیرش نمیگیرن و میخوان برای سال بعدش اقدام کنن اینه که ممکنه وسط راه خسته و نا امید بشن. چیزی که برای خود من هم تا حدودی پیش آمد (و شاید بازم بیاد). پس اگر میخواهید اپلای کنید اینو در نظر بگیرید که اگر نتونستید از جایی پذیرش بگیرید شاید سال بعد سست بشید و بازم در نظر بگیرید که اگر سال اول نگرفتید نباید برای سال بعد سست بشید!


حالا چند تا راه حلی هم که به ذهنم میرسه مینویسم که امیدوارم به دردتون بخوره.


انگیزه رو حفظ کنید

نکته ای که خیلی مهمه اینه که انگیزتونو از دست نباید بدید. واقعا باید بخواهید که ادامه تحصیل بدید. اگر انگیزه های سستی برای ادامه تحصیل دارید و مثل من وسطش فکر میکنید که میتونید شغل خوب هم بدون تحصیلات بالاتر پیدا کنید کار یه مقدار سخت میشه. انگیزه ها در افراد مختلف متفاوت هستن. بعدا یه پست میذارم و انگیزه های خودم رو مینویسم. خدا میگه اونایی که میگن «رب ما الله هست و استقامت میکنن» کارشون درسته. یعنی اون استقامته خیلی مهمه.


شرایط قبلی رو ارتقا بدید

نکته مهمتر اینه که خودتون رو ارتقا بدید. معلومه که اگر با همون شرایط همونجاها اقدام کنید دوباره رد میشید! حالا معدل رو کاری نمیشه کرد اما نمره های دیگه رو که میشه. بالا بردن نمره زبان و GRE برای اکثر دانشگاه ها بسیار مهم ارزیابی میشه. اگر میتونید مقاله بدید خب خیلی خوبه. باید بتونید اینا رو به حد خوبی برسونید. پس بیکار نباشید تا سال دیگه ببینید چی میشه. تازه وقت کافی دارید که با استادها در ارتباط باشید و شاید یکیشون از شما خوشش بیاد و کار تمومه.


توقعتونو بیارید پایین

نکته دیگه اینه که توقعاتتون رو عوض کنید. یکی از دوستان تعریف میکرد که یکی از بچه های شریف میگفت من لیاقتم MIT و هاروارد و استنفورد هست. بنده خدا 2 سال فقط این 3 تا دانشگاه اپلای کرد و هر 2 سال هم رد شد. در حالی که اگر به یه کم پایینتر رضایت میداد نه 2 سال از عمرش از بین می رفت و نه اینکه بخواد بعد این همه زحمت بره سربازی تا سال بعد ببینه چی میشه. متاسفانه کلا انگیزه اشو برای ادامه تحصیل هم از دست داد و ... (یکی باید به خود من هم بگه!)


امیدتون به خدا باشه

این دیگه از همه مهمتره. یکی از دوستان تعریف میکرد که با هزار تا بدبختی کلی زحمت کشید و برای فوق لیسانس از بهترین جایی که میخواست پذیرش با فاند کامل گرفت (دوستانی که برای فوق اقدام میکنن میدونن که چقدر سخته پذیرش با فاند برای مقطع فوق), آخرش سفارت امریکا ردش کرد. بعد مجبور شد بره انگلیس. توی انگلیس با کسی که واقعا آرزوشو داشت ازدواج کرد هر دو تاشون برای دکترا با هم رفتن امریکا. حالا دیگه قسمتش اینطوری بوده. کسی نمیدونه خدا چه تقدیری براش رقم خواهد زد (بهتر هم هست ندونه!) پس توکل به خدا, اگر خواست شد که شد. اگر هم حکمتش این بود که نشه خب نشد. مهم اینه که آدم به اون چیزی که میفهمه عمل کنه و به خدا توکل کنه.


چرا امریکا؟ چرا UCLA؟

خب بعضی ها سئوال پیش آمده بود براشون که چرا امریکا؟ چرا UCLA؟  اینجا برخی از دلایلم رو مینویسم:


1- زبان انگلیسی:

من قراره 4-5 سال عمرم رو جایی بگذرونم که با زبانش سر و کار دارم. انگلیسی امریکایی روانترین زبان برای یادگیری من هست. وقتی درسم تموم بشه کلی توی زبانم پیشرفت کرده ام.


2- جمعیت زیاد ایرانی: 

البته اینکه ایرانی زیاد باشه خوبه یا بد رو خیلی ها بحث دارن. اما من از احساس غربت خیلی میترسم. میترسم یه جوری بشه که نتونم درس هم بخونم. ترجیح میدم حداقل چند تا ایرانی پیدا بشه که اگر دیگه به مرحله انفجار رسیدم بشه بتونم باهاشون حرف بزنم.


3- آب و هوای خوب

خب امریکا یه قاره است و همه جور آب و هوایی توش هست اما جاهایی که من دلم میخواد برم آب و هواش خیلی عالیه. برای ما ایرانی ها زندگی توی جایی که همش بارندگی باشه (مثل اروپا) یا خیلی سرد باشه (مثل بیشتر جاهای کانادا) خیلی سخته. از اون بدتر که این نوع آب و هوا افسردگی میاره آدم نمیتونه درس بخونه




4- امکان انتخاب استاد راهنما بعد از رفتن به اونجا

این نکته برای من خیلی مهم هست. من حاضرم با یه استاد رتبه پایینتر هم کار کنم اما خوش اخلاق باشه. اخلاق هم چیزی نیست که بشه از طریق ایمیل یا ... بشه فهمید. به نظرم باید اونجا بود تا بشه تشخیص داد. این کار فقط توی امریکا ممکن هست.


5- امکان انتخاب عنوان پایان نامه بعد از رفتن به اونجا

برای برخی کشورها مثل استرالیا باید موضوع پایان نامه رو با استاد راهنما قبل از درخواست ویزا و.... مشخص کرد و بعد اقدام کرد. توی امریکا اصلا اینطوری نیست. شما تا وقتی که واحد پاس میکنی وقت داری که موضوع رو مشخص کنی. این موضوع برای من خیلی حیاتیه. من یه کارایی دلم میخواد انجام بدم که خیلی بستگی به امکانات دانشگاه داره.


6- سخت بودن

شاید باور نکنید اما من چیزای راحت رو دوست ندارم! هر چیزی بدست آوردنش آسونتر باشه از نظر من کم ارزش تر هست. اگر یه چیزی سخته حتما ارزشش رو داشته که اینقدر سخت شده!


7- آخرین مقطع و اسم دانشگاه

یه چیزی که آدم تا آخر عمرش یدک میکشه همین اسم دانشگاهی هست که ازش مدرک آخرین مقطع تحصیلی اشو میگیره. من خیلی دلم میخواد برگردم ایران. قبول کنید که هنوزم توی ایران کسی که از امریکا فارغ التحصیل شده باشه از نظر اعتبار و ... خیلی فرق میکنه!


8- مهد تکنولوژی

با وجود اینکه برخی کشورها توی تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده اند اما هنوز که هنوزه امریکا سر آمده. خیلی دلم میخواد که زندگی توی کشوری که این وضعیت رو داره تجربه کنم.


9- فرهنگ به نسبه خوب:

البته خوبی و بدی نسبی هست اما خب فرهنگ امریکا از نظر رعایت حقوق دیگران نسبت به خیلی جاها بهتره. شاید آدم بتونه چیزای خوبشون رو هم یاد بگیره.


10- فرهنگ دانشگاهی متفاوت

تا اونجایی که من تحقیق کردم فرهنگ دانشگاهی توی امریکا خیلی بالاتر و پیشرفته تر از بقیه کشورهاست. حتی اساتید دانشگاه ما به بچه ها توصیه میکنن که حتما حتما شده برای 6 ماه برن توی دانشگاه های اونطوری که با فرهنگ تحقیقاتی اونا آشنا بشن.


11- اقامت نمیخوام!

مسئله اقامت برای بعضی ها مرگ و زندگی هست اما من دنبال اقامت جایی نیستم. دلم میخواد برگردم. دلم میخواد همین دانشگاه های خودمون تدریس کنم یا شرکت خودم رو داشته باشم. هرچندکه آمار نشون میده بیشتر از 90% بچه هایی که میرن برنمیگردن اما من دلم میخواد برگردم ایران. حالا اگر نشد هم برگردیم باز بهتره که آدم جای خوب بره. قوانین جدید استرالیا هم خیلی به نفع بچه هایی که دکترا دارن و زبان خوبی دارن شده. اگر اقامتم بخوام بگیرم میرم استرالیا که خانواده ام دارن میرن.


12- شهر زیبای لس آنجلس

برای کسانی که مثل من توی تهران زندگی کردن, زندگی توی شهرهای کوچیک خیلی خیلی سخته. ما عادت داریم راه ها طولانی باشه! ترافیک باشه! دود باشه! اصلا اگر بریم یه جایی که دود نباشه از هوای صاف خفه میشیم!  لس آنجلس شهریه که نسبت به بسیاری از شهرهای خارجی بیشترین شباهت رو به تهران داره. خب آدم کمتر احساس غربت میکنه. از اون مهمتر دیزنی لند توی آناهایم هست! من دوست دارم هر روز برم شهر بازی بچه ها رو ببینم. شاید دیزنی برام بهترین جای دنیا باشه.


13- فاند دانشگاه

نسبت به استرالیا امریکا امکان فاند بیشتری داره. اما خب نسبت به کاناداخیلی فرق نمیکنه. از اروپا هم که بدتره!


14- جهانگردی

وقتی آدم درسش تموم بشه و برگرده ایران میتونه هروقت بخواد بره اروپا و بقیه کشورهای آسیایی رو ببینه اما نمیشه هر دفعه رفت امریکا, یه قاره به این بزرگی کلی طول میکشه. پس بهتره چند سال توی امریکا باشه و همه جا رو با خیال راحت بگرده بعد که برگشت اینجا بقیه دنیا رو ببینه.


15- دلایل دیگر

بازم دلیل هست. اینکه وقعا آدم چرا نه رو بخواد توضیح بده راحتتره که چرا رو توضیح بده. مگه نتونه آدم بره وگرنه چرا نره؟



حالا کانادا برخی از این شرایط بالا رو داره اما کانادا رو استخاره کردم بد آمد. مثلا دانشگاه یورک رو بدم نمیاد برم اما باز در مقایسه با امریکا که فکر میکنم خیلی فرقی نمیکنه.