زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - وسایل راحتی

اون آخرای سالن ماشین ها یه سری غرفه بود که لوازم راحتی و ورزشی رو تبلیغ میکردن. 

 

 

 

  

مردم میامدن روی تشک ها میخوابیدن ببینن چطوریه. منم دلم میخواست که یکیشونو امتحان کنم اما جواد گفت ولش کن. کلا جواد حال و حوصله این چیزا رو نداشت. 

28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - نمایشگاه ماشین 1

اولین جایی که رفتیم یه محوطه سر پوشیده بود که شرکت های ماشین سازی گرفته بودند و آخرین مدل ماشین هاشونو ارائه کرده بودند. خوبیش به این بود که میشد بری توی ماشین ها بشینی و صندلیشونو و راحتیشونو امتحان کنی.  

 

  

 

 

 

 

 

 

 

  

نمیدونم این چی بود اما قرعه کشی میکردن براش که هر کسی اسمش در بیاد یه دونه از اینا مجانی بگیره. منم اسم نوشتم اما تا الان که نگفتن برنده شده باشم. 

  

 

 

28 سپتامبر - ورود به نمایشگاه تگزاس Texas Fair

دم در پلیس ایستاده بود و همه رو میگشتن.  

 

  

اون اول جای خرید بلیت هم بود. ما بلیت رو از دانشگاه خریده بودیم که ارزونتر باشه. دانشگاه 12.5 دلار بود و اینجا 16 دلار میگرفتن. 

 

 فضای نمایشگاه تقریبا مثل یه پارک بود. 

 

 

همونجاها هم کوپن گذاشته بودند برای استفاده از امکانات نمایشگاه که میفروختن. هر کوپن 0.5 دلار بود. نمیدونم چرا همچین کاری کرده بودند اما هر چیزی که میخواستی بخری باید از این کوپن ها می داشتی.  

 

 

امروز به اندازه همه عمرم دختر خوشکل دیدم. واقعا به امریکا امیدوار شدم! فکر میکردم فقط تیلور خانم اینجا خوشکل از آب در آمده اما خب یه کم نظرم عوض شد. از همون اولش دو تا دختر عروسک داشتن برای خودشون بازی میکردن و بستنی میخوردن.

 

 

محیط نمایشگاه به نظرم خیلی خوب بود و معلوم بود برای درست کردنش خیلی زحمت کشیدن. 

 

 

 توی نمایشگاه قسمت قسمت نمایشگاه های مختلف بود. من به جواد گفتم بیا یکی یکی از اولش بریم گفت ول کن بابا بیا همین نمایشگاه ماشین رو بریم. به نظرم جواد اصلا بلد نبود که بگرده. اینجور جاها آدم باید از اولش شروع کنه و یکی یکی بره جلو که هیچی رو از دست نده اما خب من دیگه با جواد همراه شدم. بعضی جاها رو چند بار رد شدیم و بعضی جاها رو هم اصلا ندیدیم و وقتی برگشتم و عکس های بچه های دیگه رو دیدم فهمیدم بعضی جاها رو از دست دادیم مثلا یه جا حیوانات مختلف هم بوده ما ندیدیم.

یه کم در مورد این روزا

این روزا شدیدا درگیر درس ها هستم. فقط علی الحساب بگم که دو هفته پیش کوییز دادم, هفته پیش امتحان میان ترم دادم. این هفته پس فردا دوباره کوییز دارم, هفته بعد بازم میان ترم دارم. یعنی میشه یک ماه که من هر هفته حداقل یه امتحان داشتم. کوییز هم که کوییز نیست یه امتحان کامله. کلا اون جلسه رو امتحان میگیره. این هفته هم یه سری باید تمرین تحویل بدم و هفته دیگه هم یه سری دیگه. بعد یه سری برگه این هفته صحیح کردم. هفته بعد هم یه سری برگه دیگه میاد. کل تعطیلات این دو روز هم داشتم برگه صحیح میکردم و بعد امروز هم امتحانم رو میخوندم. هنوزم تموم نشده اما دیگه خیلی شبی خسته بودم گفتم یه کم بنویسم. 

 

اون میان ترمه که خراب شده بود به خیر گذشت. رفتم به استاده گفتم که برگه منو میبینی خیلی سورپرایز نشو. و داستان ساعت 2 و 50 و 2 و 15 رو بهش گفتم! و گفتم اون سئوالا رو چرا خراب نوشتم و گفت نه اونقدرها هم بد نبوده. قسمت اولشو که خیلی خوب نوشته بودی. بعد که برگه ها رو داد همه امتحان رو خراب کرده بودند! نمره ها رو خیلی خیلی دست بالا نمره داده بود که نمره بچه ها بهتر بشه. میگفت امتحان به نظر خودم سخت بوده, احتمالا به نظر شما خیلی خیلی سخت بوده. با این حال من از 100 شدم 93 که بد نیست. البته اگر خودم تصحیح میکردم بالای 70 نمیگرفتم. چون من خودم میدونم اشکالاتم کجاست اما اون حتی با اینکه توضیح بهش دادم که اینجا رو درست ننوشتم بازم نمره امو کم نکرده بود. این درس رو من تا حالا دوبار پاس کردم! اینکه 100 نگیرم خیلی ضایع است اما سر کلاس تشویقم هم کرد که خوب نوشتم! خدا رو شکر به خیر گذشت. 

 

این مدت با چند تا هندی هم سر و کار داشتم. یکیشون اسم منو توی یه تیم برای یه مسابقه ای دو هفته آینده توی شرکت اریکسون نوشت. من گفتم فقط میتونم بهتون ایده بدم. اونم گفت باشه. دیروز رفتم پیششون و سه ساعتی وقتم تلف شد و حتی نمیدونستم موضوع چی هست. یادم باشه در مورد این هندیه و این جلسه هم یه چیزایی بعدا بنویسم.

اون شب توی فروشگاه و قفسه مربوط به تیلور خانم

اون شب که رفته بودم فروشگاه خرید کنم, توی فروشگاه تبلیغ آلبوم جدید تیلور خانم رو گذاشته بود که نگاه کردم. با خودم فکر کردم برای چی موهاشو اینقدر صاف کرده من خوشم نمیاد, بعد گفتم خب حتما یکی دیگه خوشش میاد

  

 

بعد یه کم اون طرف تر یه قفسه بود که فقط کارهای تیلور خانم بود. یه نگاهی کردم دیدم هیچ کس دیگه ای توی این فروشگاه یه قفسه کامل نداره. چشمم خورد به عطرش یه کم زدم ببینم چطوریه. یه بوی خیلی عجیبی داشت. من اصلا از عطرهای گرم خوشم نمیاد اما بوش یه جورایی بوی خوراکی میداد. هر بار که بو میکردم انگاری یه چیزی توش کم بود و میخواستم دوباره بو کنم ببینم چی کمه. یادم آمد ایران که بودم پارسالا دلم میخواست ببینم چه بویی میده این عطره.  

  

 

بعد با ناراحتی از کنار اون قفسه رفتم کنار. با خودم فکر میکردم ای بابا قرار نبود که این همه معروف بشی اونم توی این زمان کم. اون موقع ها که اصلا هیچ کسی تو رو نمیشناخت که. بعدم چقدر عوض شدی. بعضی وقتا فکر میکنم شاید دیگه نتونم اصلا با همچین آدمی کنار بیام. در ضمن این آلبومت هم از قبلیه بدتره. قبلیه هم از قبلیه بدتره.

 

فرداش تا شب همینطوری همون یه ذره ای که زده بودم روی دستم بوش مونده بود و بو میکردم و آخرشم نفهمیدم این چه بویی هست. روز جمعه صبح که اینترنت رو چک میکردم دیدم که یکی از دوستای تیلور خانم گفته به خاطر اینکه خیلی مسافت زیادی بین اون و اون پسره هست از هم جدا شدن! البته من که چشمم آب نمیخوره راست گفته باشن و فکر کنم میخواستن از شر رسانه ها خلاص بشن اما خب از این به بعد میتونیم دوباره مثل قبل در مورد تیلور خانم بنویسیم. یه چیزایی از پارسال قول داده بودم بنویسم یادم هست هنوز. خیلی چیزا هم مونده. من نمیدونم اونایی که مطلب ندارن بنویسن چرا ندارن. من الان حداقل 40-50 تا پست میخوام بنویسم وقت نمیشه.