زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز بعد از هالوین DIA DE LOS MUERTOS

یک روز بعد از هالوین یک جشن مکزیکی هست به اسم day of the death که اعتقاد دارن که روح مرده ها به زمین برمیگرده و باید چیزایی که اونا قبل از مرگ دوست داشتن رو جمع کرد و جشن کرد. چیزی که برای من عجیب بود این بود که مرده ها که برمیگردن که باید یه چیز ترسناکی باشه برای چی جشن میگیرن و خوشحالی میکنن!   

 

امشب دانشگاه باز جشن گذاشته بود. من کلی برگه داشتم که صحیح کنم و وقتی تموم شد دیدم که نزدیک ساعت 10 هست و قرار بود که ساعت 10 تموم بشه. رفتم تا خودمو برسونم اونجا ببینم چیزی از آخرش بهم میرسه یا نه.  

 

من که رسیدم دیدم که یه گروه ارکستر هست که دارن آهنگ اجرا میکنن. طرف گفت که دیگه میخواهیم بریم. بعد بچه ها یه کم اعتراض کردن و گفت خب یک آهنگ دیگه هم میخونم. آهنگ .... بعد صدای تشویق بلند شد.


  بعد یه آهنگ آروم رو شروع کرد و وقتی میخوند همه داشتن همراهی میکردند. انگار یکی مثلا آهنگ "مرغ سحر" یا "دلم میخواد به اصفهان برگردم" رو میخونه و همه باهاش همراهی میکنن.

وقتی که میخوند دلم گرفت. حس کردم که چقدر با اینا فاصله دارم. آهنگی که برای اینا خیلی جالب بود برای من هیچ حسی رو ایجاد نمیکرد. نه تنها هیچ حسی ایجاد نمیکرد بلکه حتی نمیفهمیدم که چی میخونه. حتی اون قسمت هایی هم که میفهمیدم, نمیفهمیدم که چیش قشنگه که اینا این همه براش شوق و ذوق میکنن.   

 

 

امام حسین مظلوم ترین امام

اگر توی همه امامای شیعه بگردیم هیچ امامی مظلوم تر از امام حسین پیدا نمیکنیم. اینقدر که در موردش حرف میزنن اما ... اول داستانشو خیلی خلاصه مرور کنیم بعد ببینیم مشکل چیه. 

داستان تخیلی ای به نام واقعه عاشورایه آدم عوضی ای بود به اسم معاویه. این با زور شده بود حاکم همه مسلمونا و صبح تا شب هم ظلم میکرد و کار خلافی هم نبوده که نکنه. بعد یه روز عقرب چیزشو نیش میزنه و با زنش که خوابیده بوده یه بچه ای به وجود میاد که اسمشو میذارن یزید. یزید از همون بچگی اش آزار داشته و کلا با شیطون حال میکرده. همش با مارا و عقربا بازی میکرده و کمترین تفریحش شرابخواری و خوردن خون بوده. کم کم معاویه پیر میشه و یزید هم بزرگ میشه. معاویه میگه خب من که دارم میمیرم اول امام حسنو یواشکی بکشه و بعد حکومتمو بدم به بچه ام. بعد یزید حاکم میشه و شروع میکنه ظلم کردن. بعد مرض اش میگیره که امام حسین رو بکشه برای این کار میره از امام حسین بره بیعت بگیره. امام حسین هم میگه من وارث پیغمبرم, امام حسن نیستم که بیعت کنما, گفته باشم. خلاصه شمشیرو میکشه و راه میفته بره کوفه لشکر جمع کنه. مردم نامرد کوفه هم اون هم نامه نوشته بودند یه دفعه نظرشون عوض میشه. اصلا ذاتا مردم کوفه مشکل داشتن. از روزی که به دنیا آمده بودند آدمای عوضی و ترسویی بودند این مردم کوفه..... و همینطوری ادامه دارد...


این شد داستان امام حسین که همه ساله توی هیئت ها تعریف میکنن. واقعا جای تاسفه که از یک حرکت به این عظیمی همچین داستانی درآمده که اصلا با واقعیت جور نیست. از اون بدتر اینکه حتی اصل حرکت امام حسین هم توی این داستان بی معنی گم شده و توجهی هم بهش نمیشه. وقتی یک واقعه تاریخی تبدیل به یک تراژدی علمی-تخیلی میشه حقایقش هم کم کم گم میشه. من فقط چند تا از این ایرادایی که به این داستان وارد هست و به ذهنم میرسه رو بگم و امیدوارم که بقیه رو هر کسی که این مطلب رو میخونه از خود تاریخ واقعی این واقعه بخونه و راجع بهش فکر کنه. 

 

یزید یکی بوده مثل ما اما...یک مشکلی که هست اینه که همچین برای یزید داستان درست کردند و میکنن که شنونده فکر میکنه امکان نداره در عالم واقع همچین کسی دوباره به منسه ظهور برسه. فرض کنیم این چیزایی که در مورد یزید میگن درست باشه. حالا چنددرصد امکان داره که یه نفر دیگه مثل داستان علمی-تخیلی تولد یزید دوباره متولد بشه؟ چطور ممکنه دوباره یکی پیدا بشه که از همون بچگی اینطور ذات خرابی داشته باشه و عاشق خون خوردن باشه؟؟؟ کمترین ضرر این داستان تخیلی اینه که انسان هرگز فکر نمیکنه که یزید هم مثل همه انسان های دیگه به دنیا آمده و مثل همه بچه ها بازی کرده و بزرگ شده. اینه که هر انسانی ممکنه به همچین سقوطی برسه. هر کسی اگر از خدا غافل بشه و گول قدرت و مقام و ثروت رو بخوره میتونه به همچین شقاوتی برسه. هر کسی باید مراقب باشه به سمت یزید شدن نره. 

آدمای بد داستان ظالم آشکار نبودنهمه قصه هایی که در مورد عاشورا میگن توشون چنان چهره پلید و عجیبی از معاویه و یزید و شمر و ... ارائه میدن که انگار انسان حیرت میکنه که چطور مردم این چیزا رو میدیدن و دم بر نمیآوردن. مشکل داستان اینه که هرگز نمیگه عامه مردم هرگز معاویه رو آدم بدی نمیدونستن بلکه فکر میکردن امیرالمومنین هست و باید ازش اطاعت کنن. همینطور در مورد یزید. شاید اگر به مردم اون روز میگفتن که این آقا شرابخوار هم هست خیلی ها تعجب میکردن و حتی عصبانی میشدند که چرا به امیرالمومنین همچین نسبت خلافی رو میدی. کما اینکه در تاریخ آمده که به یکی گفتن حضرت علی رو توی محراب شهید شد گفت که مگه علی هم نماز میخونده!!! یا اینکه شمر میگه من اطاعت فرمان امیرالمومنین رو کردم که امام حسین رو کشتم. یا اون پیرمرد به امام زین العابدین میگه خدا رو شکر که خدا شما رو هلاک کرد و یزید بر شما مسلط شد و شاخ فتنه رو شکست. ظلم معاویه و یزید بر همه مردم آشکار نبوده. هزار تا درس میشه ازین موضوع گرفت. چرا اگر کسی نمیدونه عملی که انجام میده برحق است باید بگه مامورم و معذور؟  

مردم کوفه مردمی بودند مثل مااین داستان رو همچین تعریف میکنن که انگار کلا اشکال از مردم کوفه بوده و هر کسی دیگه ای جای اینا بود بهتر عمل میکرد. در حالی که اونا هم انسان بودند مثل بقیه. حالا ما امروز از دور ماجرا رو میبینیم و امام حسین رو میشناسیم و فکر میکنیم ما اگر بودیم این کار رو نمیکردیم. اما فرض کنیم امام رو درست نمیشناختیم, ظلم یزید هم برامون آشکار نبود و ما جای مردم کوفه بودیم, واقعا توی اون شرایط چکار میکردیم؟ اگر فکر میکنیم غیر از یاری امام کاری میکردیم حتما یه جای کارمون میلنگه. باید ببینیم کجای کار مشکل داره. چه شناختی لازمه که همون اشتباه مردم کوفه رو نکنیم؟ آیا واقعا این شناخت رو داریم یا باید پیدا کنیم؟  

لشکریان یزید دور از ما نبودندوقتی از آدم سئوال میکنن که اگر روز عاشورا بود تو کجا بودی؟ میگه خب معلومه توی سپاهیان امام حسین بودم!!! اما انسان وقتی واقعه کربلا رو میخونه این سئوال براش پیش میاد که این 31 هزار نفر لشکری که جلوی امام حسین ایستادند همچینا هم کم نبودند. اونایی هم که با امام همراه نشدند هم کم نبودند. کسانی هم که پشت امام رو خالی کردند هم کم نبودند. کسانی هم که امام رو رها کردند کم نبودند. از کجا معلوم که اگر ما اون روز اونجا بودیم توی لشگر یزید نبودیم؟ از کجا معلوم که فکر نمیکردیم که یزید امیرالمومنینه و این امام حسینه که از دین خروج کرده و میخواد با بیعت نکردن اختلاف بندازه بین مردم؟؟؟ 

امام حسین قیام به جنگ نکردهی میگن حرکت حسینی حرکت حسنی. امام حسن سازش کرد به خاطر شرایط ولی امام حسین شمشیرو کشید و رفت به جنگ ظلم. وقتی آدم واقعه کربلا رو میخونه کم کم متوجه میشه که حرکت امام حسین به جنگ یزید رفتن نبوده هیچوقت. آخه آدم عاقل ور میداره ماه حرام شمشیر رو میکشه با زن و بچه آواره میشه که بخواد بجنگه؟ باید دید که چه چیزی پشت این حرکت بزرگ بوده؟ مثلا یک جنبه حرکت امام حسین امر به معروف و نهی از منکر بوده. خب اول انسان باید ببینه که چه کسانی نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داشته و امام به چه روشی کار رو امام انجام داده؟ 

.......................
این حرفا تمومی نداره اما چند درصد از اونایی که میرن این هیات ها چند دقیقه میشینن وقت بذارن به این چیزا هم فکر کنن؟ واقعا لب تشنه امام حسین مهمتر از اصل هدف و حرکتش بوده؟

 

یه بار به یکی از این هیئتی ها گفتم که چرا به جای اینکه صحنه های تخیلی از واقعه کربلا تعریف کنید, نمیایید هر سال اصل ماجرا رو بدون کم و کاست برای مردم بگید؟ گفت که مردم میان اینجا زار بزنن ما هم یه کاری میکنیم که اشکشون در بیاد که میرن خونه به خودشون افتخار کنن که دو تا قطره اشک برای اباعبدلله ریختن. اون داستانا که اشک کسی رو در نمیاره. شاید حق با اون بود اما این حرفش اشک منو در آورد. 1400 سال گذشته و هنوزم امام حسین مظلوم ترین امامه.

دین - مذهب

وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿بقره ۱۱۳﴾

یهودیا گفتن که مسیحی ها بر هیچی نیستن (بر حق نیستند), مسیحی ها هم گفتن که یهودی ها بر هیچی نیستن در حالی که کتاب رو هم میخونن. همینطوری هم کسانی که نمیدونن مثل حرفای اونا رو میزنن. پس خدا بینشون روز قیامت در مورد اون چیزی که اختلاف کردند حکم میکنه. این آیه به وضوح میگه افراد نادان میگن یهودی ها بر حق نیستند و یا مسیحی ها بر حق نیستند یا مشابه این حرفا رو میزنن.
 
بخواهیم خوب نگاه کنیم میبینیم دین مرزبندی نمیکنه و سعی میکنه هر کسی رو که میشه توی خودش جا بده. توی قرآن آمده که هر کسی یه ذره بدی کنه اونو میبینه و هر کسی یه ذره خوبی کنه اونو میبینه (اصلا هم تفاوت قائل نمیشه که دین طرف چی هست). اگر اینو کنار مسئله "مسلمانی حالت انسان است" ببینیم میبینیم که چه بسا شخصی مسیحی باشه اما دلش تسلیم تر به پیشگاه خدا باشه. چرا نباید همچین کسی رو مسلمان تر بدونیم؟ برخلاف دین مذهب مدام در حال مرزبندی و کوچیکتر کردن دامنه آدمایی هست که توش جا میشن. 


حالا اختلاف مذاهب در مورد مسیحی و یهودی که جای خود داره, از اون بدتر اینه که مسلمون سنی میگه شیعه مشرک و نجسه و مسلمون شیعه میگه سنیه اینطوریه. و هم تا اینکه یکی که یه حرفی میزنه که به مذاقشون خوش نمیاد و برخلاف افکار پوسیده اشونه برچسب خروج از دین و فلان مذهب بودن رو بهش میچسبونن و طردش میکنن (اگر به همین جرم سرش رو نبرن). حالا هزار و یک حدیث هم جعل کردند که فرق ما با اینا اونه و فرق اونا با ما اینه و چون این فرق رو داریم و ما خودمون برحقیم پس هر کسی برحق نیست بر ناحقه و ... این خزئبلات توی مذاهب تمومی نداره.


کاشکی یه روزی بیاد که به جای بچه مذهبی بودن, انسانی دیندار باشیم.

مسمانی صفتی بر حالت انسان است

خیلی از ما عادت داریم که مسمانی رو صفتی از یک آدم توصیف کنیم, در حالی که به نظر من مسلمانی صفتی بر حالت انسان است. به عبارت دیگر مسلمان کسی نیست که شهادتین گفته باشه, بلکه زمانی که انسان قلبش تسلیم هست مسلمان هست و زمانی که گناه میکنه مسلمان نیست. 


آیات و روایاتی هم هستن که این موضوع رو تایید میکنن. مثلا در قرآن آمده که "وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ" (بقره آیه 132) و یعنی حضرت ابراهیم و حضرت یعقوب بچه هاشون رو وصیت کردند که خداوند دین رو برای شما برگزیده هست پس نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید.
و در جای دیگر آمده "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ" (آل عمران آیه 102) یعنی ای اهل ایمان تقوا خدا رو اونطوری که باید داشته باشید و نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید. 


مشخصا اگر قرار بود کسی فقط با شهادتین گفتن مسلمان بشه دیگه وصیت ابراهیم و یعقوب به بچه هاشون خیلی بی معنی بود. همینطور دیگه دلیلی نداشت که خدا به اهل ایمان بگه حواستون باشه که غیر مسلمان نمیرید.  


در حدیث دیگه ای آمده که کسی از پیامبر میپرسه که درسته که میگن کسی که در حال زنا باشه و بمیره مشرک از دنیا رفته؟ پیامبر هم میگه نقل زنا نیست که. هر کسی در حال هر گناهی باشه به نوعی مشرک از دنیا رفته چون گناه نافرمانی امر خداست و پیروی از غیر خدا که شرک است.

به نظر میرسه که با شهادتین مسلمون دونستن کسی برای احکام هست که کسی نتونه به جرم اینکه اون یکی مسلمون نیست بخواد ظلمی در حقش مرتکب بشه وگرنه در اصل مسلمانی حالت قلب انسان است. 

 

نتیجه:

1- حالا آدم باید به خودش نگاه کنه که واقعا در طی عمری که از خدا گرفته چقدر مسلمون بوده؟ چه کسی میتونه تضمین کنه که در حال مسلمانی از دنیا میره؟ البته مطمئنا کسی که همیشه در طول زندگی انسان پاک و درستی بوده خداوند لطف میکنه و اونو هم به حال مسلمانی از دنیا میبره اما کدوم ما توی زندگی اینقدر پاک و درست بودیم که بخواهیم یقین داشته باشیم مسلمان از دنیا میریم؟  

2- واقعا چطور یه نفر میتونه به یکی انگ غیرمسلمان بزنه وقتی از حالت دل اون خبر نداره؟ مطمئنا وای به حال اون کسی هست که بدون آگاهی به یک مسلمون ناروایی رو نسبت بده و مثلا خدایی نکرده فکر کنه مشرک هست یا منافق هست و بر اساس همین هم عملی هم مرتکب بشه که ظلم باشه. چطور انتظار داره که خدا ببخشه؟

عاشورا - مسلمان داریم تا مسلمان

یک درسی که از عاشورا گرفتم اینه که مسلمان داریم تا مسلمان.  

یکی به حرف مسلمونه و ریاکار عالمه یکی به عمل مسلمونه و ناب و خالص مونده.  

یکی شرم نداره که ماه حرام یک مسلمان رو بکشه و یکی شرم میکنه که از کشته شدنش حریم حرمت خانه خدا شکسته بشه.  

یکی در سپاه ظلم شمشیر میزنه و خودشو از طرف حق میدونه, یکی شب تاریک با امامش میمونه که فردا شهید بشه.  

یکی فکر نمیکنه که عمل امیرالمومنینش ظلمه و به نماز ریاکارانه اش نگاه میکنه, یکی عمل رو میبینه و حرمت خون مسلمان و آزادمرد زمان میشه.  

یکی با دست آغشته با خون پاکترین بیگناه روزگار چشم تو چشم خواهرش میگه فتنه رو خاموش کردیم, یکی زینب وار صدای مظلومیت امامش رو به همه میرسونه. 

سالها گذشته و مسلمونا هر سال یاد عاشورا هستن ولی هنوزم مسلمان داریم تا مسلمان.