زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

یک شب تلخ وقتی که اینترنت وصل شد

اولین شبی که اینترنت وصل شد تبدیل به یک شب خیلی تلخ شد. کاشکی هیچ وقتم وصل نشده بود. شب توی اینترنت چیزایی رو دیدم که نباید میدیدم و خیلی روم تاثیر بد گذاشت. خدا شر هر چی ظالمه از روی زمین برداره. واقعا چطوری میخوان با این همه ظلم قیامت جواب پس بدن نمیدونم. خدا کنه یه روزی هیچ ظالمی دیگه نتونه ظلم کنه. خاک توی سر من که هیچ کاری هم ازم بر نمیاد. 

 

بعدش گفتم یه سری بزنم ببینم تیلور خانم چکار میکنه شاید یه خبر خوبی از اون باشه حالم بهتر بشه. دیدم اونم برای خودش هنوز سرگرمه. بدتر اعصابم خرد شد. بعد گفتم اخبار ایران رو ببینم چی شده, اونم دیدم هیچ خبر خوبی نیست. اوضاع بدتر از بدتره. با خودم فکر کردم کاشکی اصلا اینترنت نداشتم. بی خبر بودم راحتتر بودما. :(

اینترنت دانشگاه

اینجا سرعت اینترنت دانشگاه خیلی خوبه. همه جای دانشگاه دو تا دسترسی به وایرلس هست یکی برای دانشجوها و یکی برای مهمان ها. مهمان ها که میان میتونن ایمیلشونو وارد کنن و از اینترنت وایرلس استفاده کنن. دانشجوها هم که اکانت دانشگاهیشون استفاده میکنن. 

 

اینترنت وایرلس سرعت وبگردیش خوبه اما فیلم رو بستن. نمیشه باهاش یوتیوب و ... رو دید. اما همه کارهای دیگه رو میشه کرد. اینترنت مهمان سرعتش کمه. فقط به درد ایمیل چک کردن و یه کم سرچ کردن میخوره. 

 

چند سایت کامپیوتر بزرگ توی همه جاهای دانشگاه هست که بچه ها میتونن هروقت خواستن با اکانت دانشجوییشون لاگین کنن و استفاده کنن. سرعت اینترنتش خیلی خوبه. من 2MB هم باهاش راحت دانلود کردم. اگر سروری که فایل رو ارائه میده خیلی قوی باشه و فایلش هم خیلی استفاده بشه سرعت دانلود بالاتر هم میشه. من ویندوز 8 رو از سایت میکروسافت با سرعت 25 تا 30 مگابایت بر ثانیه دانلود کردم. خودمم هم باورم نمیشد اصلا با همچین سرعتی میشه دانلود کرد. 

 

در کل توی امریکا این مدت از نظر اینترنت در مضیقه نبودیم.

اینترنت توی امریکا

همون شش سپتامبر شب که آمدم خونه دیدم آمدند و اینترنت خونه رو وصل کردن. ما اینترنت از شرکت time warner cable گرفتیم چون از همه ارزونتر بود. بچه ها هم میگفتن اگر خواستید تلویزیون بگیرید برنامه هاش بهتره. اینجا اینترنت روی کابل هست. برای همین سرعتش خیلی زیاده. آمدند و یه مودم برامون گذاشتن و اینترنت خونه هم وصل شد. 

 

این لیست قیمت های شرکت At & t هست. 

 

3 مگابیت بر ثانیه     ماهی 20 دلار 

6 مگابیت بر ثانیه     ماهی 25 دلار 

12 مگابیت بر ثانیه    ماهی 30 دلار 

18 مگابیت بر ثانیه    ماهی 35 دلار 

24 مگابیت بر ثانیه      ماهی 45 دلار 

  

اینم لیست شرکت تایم وارنر هست 

 

3 مگا بیت بر ثانیه     ماهی 20 دلار 

10 مگابیت بر ثانیه     ماهی 30 دلار 

20 مگابیت بر ثانیه     ماهی 40 دلار 

30 مگابیت بر ثانیه     ماهی 50 دلار 

40 مگابیت بر ثانیه     ماهی 60 دلار 

50 مگابیت بر ثانیه     ماهی 70 دلار 

 

دیگه من قیمت ها رو رند نوشتم راحت باشه. قیمت ها هم مدام تغییر میکنه. موقعی که ما میگرفتیم AT&T یک مگ رو میداد 20 دلار. احتمالا قیمتهاشو عوض کرده. 

 

ما یه سرویس 3 مگابیتی گرفتیم که راحت با سرعت 350 کیلوبایت میشه باهاش دانلود کرد. برای نگاه کردن یوتیوب هم هیچ مشکلی نیست. از امشب که اینترنت خونه وصل شد انگار باز به دنیا وصل شدیم. هر چند که از همین امشب هم خواب من به هم ریخت مخصوصا از وقتی که دیدم قیمت دلار در ایران فاجعه شده و یه چند شبی هم بی خوابی کشیدم. 

 

خوبی اینجا اینه که محدودیت دانلود اصلا نداری. یعنی این نیست که ماهی 40 هزار تومن بدی و 5 گیگ بیشتر نتونی استفاده کنی. اینجا من تقریبا روزی 1 گیگ دانلود دارم که همش به خاطر اینه که از یوتیوب به جای mp3player استفاده میکنم. عجب آهنگ های باحالی هم پیدا میشه. یه چند تا شهرام ناظری قدیمی توش بود که خیلی برام قشنگ بودند. یه جورایی نوستالژی بودند چون خیلی بچه بودم که شنیده بودم. 

 

برای اینکه وایرلس مودم رو برامون فعال کنه مثل اینکه باید ماهی 4 دلار اضافه تر میدادیم اما منصور همینطوری گفته بود که وصل کنن و اونا وصل کردن. خدا کنه که نخوان ماهی 4 دلار اضافه تر بزنن روی قبضش که اصلا دیگه نمی ارزه. آخه یه روتر وایرلس خوب میشه اینجا راحت با 40 دلار خرید که دیگه مال خودت هم باشه.

شش سپتامبر در Black Light Dance

بالاخره اون صف طولانی بعد از نیم ساعت رسید به ساختمون. برنامه توی طبقه دوم بود و غذا رو توی طبقه سوم میدادند. امشب یه کم نظرم راجع به بچه های دانشگاه عوض شد که گفتم اصلا خوشکل توشون پیدا نمیشه. یه چهره های جدیدی امشب دیدم که قبلا ندیده بودم! من که همینطوری توی صف راه پله ایستادم تا بالاخره رسیدم به طبقه سوم.  

 

 

بالا که رسیدم دیدم وای عجب بند و بساطی راه انداختن اینا. صدای آهنگ ها واقعا کرد کننده بود. همه گوشاشونو گرفته بودند. یه گوی خیلی جالب هم روی میز بود که ازش نور میامد و مثل جرقه های برق بود.   

 

 

بعدش ایستادم توی صف غذا. رسیدم فقط یه کم کلوچه و آبمیوه مونده بود که گرفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم و خوردم. اصلا نمیشد دستامو از توی گوشم در بیارم بس که صداشون کر کننده بود. یه دختره هم با نامزدش آمده بود توی صف ایستاده بودند دستاش خسته شده بود نامزدش دستاشو کرده بود توی گوش دختره! خیلی صحنه خنده داری بود اما نمیشد عکس بگیرم. 

  

 

بعد از غذا رفتم از بالا ببینم بچه ها دارن چطوری بالا و پایین میپرن. با زحمت فراوان دستم رو از توی گوشم درآوردم و دو تا عکس گرفتم. 

 

 

یه سری از این چیزای رنگی هم بود که نمیدونم چطوریه که توی شب نور داره اما خیلی خوشم آمد ازشون. توی تاریکی واقعا جالب هستن. بچه ها مینداختن گردنشون و یا دور دستشون. اینا رو توی ایران وقتی خیلی بچه بودم توی پارک ارم یه بار دیده بودم. میگفتن بذاری توی یخچال هم باز نور میده اما ما گذاشتیم اما دیگه نور نداد. منم دو تا گرفتم انداختم دستم.

 

 

  

 

اینم یه عکس با فلش که همه جا روشن شده باشه

 

 

 

بعد گفتم برم از نزدیک هم یه عکس بگیرم. آمدم توی آسانسور یه دختر خیلی باکلاس هم با من آمد توی آسانسور که یه سری برگه دستش بود. دکمه طبقه اول رو زد که بره از ساختمون خارج بشه. چیزی هم نگفت به من که کدوم طبقه میخوام برم و دید دکمه طبقه دو رو نزدم و همون طرف ایستادم. یه سه چهار نفر دیگه هم آمدند. اونا هم دکمه طبقه دوم رو زدن. دختره هم سرشو یه تکونی داد و معلوم بود از دست اینا کلافه است که اینقدر سر و صدا میکنن. دستشو هم نگاه کردم دیدم که گزارش یکی از درس هاش هست. آسانسور که طبقه دوم رسید همه اونا پیاده شدند منم پشت سرشون پیاده شدم. اون دختره هم به نظرم جا خورد! توی دلش گفت آقا شما هم؟ از شما دیگه توقع نداشتم. منم توی دلم گفتم آره بابا بذار بریم ببینم این پایینم چه خبره! در آسانسور هم که بسته یه نگاهی انداخت ببینه من واقعا دارم میرم سمت اینا یا نه.  

 

پایین که رسیدم همه جا پر از سر و صدا بود. از بالا صدا کمتر بود اما واقعا سر و صدا بود. همچین با شور و هیجان بالا و پایین میپریدن که یکی ندونه فکر میکرد عروسی ای چیزی باشه. من که واقعا اعصاب اون صداها رو دیگه نداشتم دیدم پایین هم خبری نیست آمدم بیرون و رفتم سمت خونه.

شش سپتامبر - برنامه رقص شب توی صف

صف برنامه رقص ساکت هم که بنازم  صد کیلومتر بود. انگار همه بچه های اینجا رقاص تشریف دارن. کلا برنامه های رقص از همه شلوغ تر میشه. یه عالمه بچه های لیسانس بودن. فکر کنم از دکتراها فقط خودم بودم.

  

 

توی صف یه دختر هندیه با من آشنا شد. یعنی من ایستاده بودم و آمد سر صحبت رو باز کرد که اسمت چیه. چه رشته ای می خونی و ... منم داشتم توی دلم فکر میکردم خدایا این همه دختر بلوند و خوشکل و قدبلند توی دانشگاه ما هست ببین کی از ما خوشش آمده. یه چیزی میگن همه رو برق میگیره ما رو چراغ نفتی! منم بهش گفتم و وقتی فهمید دکترا میخونم نزدیک بود شاخ روی سرش در بیاد چون خودش سال اولی بود. باور کن با خودش فکر کرده عجب دکتراییه که وقت میکنه بیاد اینجاها. بعدش هم خیلی سعی کرد بیشتر با من صحبت کنه اما من دوست نداشتم آخه. گفت بیا با هم بازی کنیم. اسم یه بازی عجیب و غریب هم گفت که من بلد نبودم گفتم من بلد نیستم. بعد توی دلش کن ولش کن بابا, این پسره به درد من نمیخوره. به پسر هندیه که کنار ما ایستاده بود گفت بیا بازی کنیم.  

 

بازیشون اینطوری بود که میاستادن بعد یکیشون مثلا داره با شمشیر اون یکی رو میزنه دستشو به سمت اون یکی میبرد و اونم جا خالی میداد یا بهش میخورد. هر کسی بهش میخورد که باخته بود. وسط حرکت ها هم باید عین مجسمه می موندن. مثل نون بیار کباب ببر ما که تا اون یکی دستشو حرکت نده نفر دوم نباید دستشو بکشه.  

 

یکی دو بار دیگه هم باز آمد که با من حرف بزنه اما دیگه من حوصله نداشتم و ازش فاصله گرفتم. نمیدونم شایدم دنبال یکی میگشت که dance partner اش باشه.