زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

شش سپتامبر - نقاشی روی صورت

امشب قرار بود که رقص تاریک باشه. رفتم توی حیاط که ببینم چطوری هست. منم روزه بودم و قرار بود که غذا هم بدن. آمدم توی حیاط دیدم که یه عده ایستادن و دارن صورتشونو نقاشی میکنن. 

  

 

اونورتر هم یه جایی بود بازم داشتن همون بازی توپ رو بزنی یه نفر بیفته توی آب رو انجام میدادن.  

 

 

شش سپتامبر - کلاس رزمی

توی دانشگاه همینطوری که رد میشی روزانه هزار تا اتفاق میفته. اینکه یکی بخواد همشو پیگیری کنه تقریبا محاله. 

 

امشب همینطوری که داشتم میرفتم دیدم یه جایی دارن برای خودشون تمرین ورزش های رزمی میکردن. هر عده ای توی دانشگاه یه گروه درست میکنن و یه سری کارها رو مثلا تمرین ورزش های رزمی یا موزیک و ... انجام میدن. از این روحیه دانشگاه خیلی خوشم میاد 

 

شش سپتامبر - جلسه دانشگاه در مورد دوست امریکایی

امروز یه جلسه ای توی دانشگاه بود برای اونایی که میخوان بیان دوست امریکایی پیدا کنن یه گروهی توی دانشگاه کمک کنه. جلسه خیلی شاد و مفرح بود و همش داشتن شوخی میکردن. اول یکی دو سری اسلاید گذاشتن در مورد فرهنگ های مختلف و مهم بودن دوستی توی این فرهنگ ها.

   

 

بعد بچه های سال های قبل آمدند و تجربه هاشونو از این برنامه گفتن. یه دو تا فیلم هم نشون دادند که چطوری با هم دوستانه زندگی میکنن. یه دختره چینیه با یه پسر امریکاییه دوست شده بود و توی فیلم همدیگرو اذیت میکردن. دختره پسره رو برده بود رستوران چینی. بعد پسره بلد نبود با چوب های غذاخوری چینی غذا بخوره. بعد به دختره گفت که به چینی تشکر میکنم چی میشه, دختره هم بهش یه چیز اشتباهی یاد داد که یعنی من آدم احمقی هستم. بعد گارسون رستوران که آمد پسره بهش همون چیز اشتباهی رو گفت و گارسونه هم زد زیر خنده. برای من جالب بود که هیچوقت فکر نمیکردم توی دوستی های امریکایی هم اینقدر مرز ها به هم نزدیک بشه که بتونن با همدیگه اینطوری شوخی کنن. 

   

بعد یه دختره دیگه آمد خودشو معرفی کرد که با یه خانواده امریکایی آشنا شده بود و با اونا یه دو سالی رو (هفته ای یکساعت حداقل) زندگی کرده بود. یه سری از فیلم و عکس های زندگی با همدیگرو رو گذاشته بودند. حتی خود خانواده امریکایی هم آمده بودند.  

 

 

 

بعد از بچه ها خواستن که ثبت نام کنند که براشون دوست امریکایی پیدا کنن یا با یه خانواده امریکایی دوستشون کنن. من خیلی دلم میخواست که همچین موقعیتی میداشتم اما وقتی که خوب نگاه کردم دیدم اینا همه بچه های سن پایین مثلا 18-22 سال هستن و سال اول دانشگاهشون هست. اون امریکایی هایی هم که توی این برنامه عضو میشدن اکثرا همین سنین بودند و مشخص بود که امریکایی های سن ما الان سر کار میرن یا وقت این چیزا رو ندارن. بعدشم گفتن که ظرفیتشون محدوده چون تعداد امریکایی هایی که میخوان شرکت کنن توی این برنامه زیاد نیستن. برای همین تصمیم گرفتم که دیگه ثبت نام نکنم.

بیمه دانشجویی ISOA

توی امریکا بیمه ها هم توسط شرکت های خصوصی انجام میشه. دانشگاه ها یه اجباری با اختیاری از همه دانشجوها میخوان که بیمه داشته باشن. دانشگاه ما که بیمه اجباری هست. خود دانشگاه با یک شرکت بیمه قرارداد داره (از این ترم 3 تا شدن) که توسط اون بچه ها رو بیمه میکنه. با این حال هزینه بیمه رو باید دانشجو بده. برای اونایی که شهریه باید بدن روی شهریه ازشون میگیرن و ما که فاند داریم باید از جیب خودمون بدیم.  

 

اما پلن بیمه دانشگاه ارزون نیست. برای کسی که خیلی مریض نمیشه شاید نیارزه که ازش استفاده کنه. یکی از شرکت های بیمه ای که پلن های ارزون داره ISOA هست. منم خودم از یکی از بچه های ایرانی اینجا شنیدم. با پلن بیمه این شرکت من یکسال خودمو بیمه کردم که شد 560 دلار. در حالی که اگر میخواستم از پلن دانشگاه استفاده کنم حدود 1000 دلار باید میدادم. برای من این روزا 400-500 مبلغ کمی نیست که بخوام راحت ازش بگذرم.  

 

من که خوندم توی سایتش بیمه اش خیلی ساپورت کاملی نداره و اکثر خرج ها رو باید تا حد زیادی از جیب داد. با اینحال باز ترجیح دادم که از پلن دانشگاه استفاده نکنم. 

 

بیمه رو اینترنتی خریدم و صبح (شش سپتامبر) رفتم دانشگاه و مدارک لازم برای بیمه رو تحویل دادم.

کشف اتاق استراحت و بازی بچه ها

خب همیشه هم که نمیشه بازی ورزشی باشه. یه اتاقی توی دانشگاه هست که هر چند وقت یکبار میبینم بچه ها لپ تاپ هاشونو آوردن و دارن با همدیگه کامپیوتر بازی میکنن. امشب هم مسابقه راگبی (فوتبال امریکایی) یه عده ای نشسته بودند داشتن تلویزیون نگاه میکردن. همیشه هم یه عده دارن اونجا ورق بازی میکنن. 

 

 

 به نظرم اتاقش کوچیکه. هر چند ندیدم که هیچوقت کسی جاش نشه.