زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

18 فوریه - صحبت با حامد و رضا در مورد دخترا

امشب زنگ زدم به حامد که چرا نیامد برای ورزش. تلفنی که صحبت میکردیم گفت اون دختر چینیه که اون روز عکسشو بهت نشون دادم. گفتم خب. گفت اونم پرید. گفتم ااااا. چطور؟ گفت دیدمش گفت دوست پسر گرفته! گفتم ای بابا تو هم که داری دخترا رو میپرونی. بعد رضا گفت آره دیگه چند تا دختر باز حرفه ای افتادن پای همدیگه فقط دخترارو میپرونن! به این حرف رضا نیم ساعت میخندیدیم. کلا این هفته حامد برای ورزش نیامد و منم نرفتم.

15 فوریه تا 18 فوریه - پیشنهاد برای تحقیق جدید

هفته پیش رفته بودم با مشاور رشته امون صحبت کرده بودم که چطور میشه اگر بخوام دکترا انصراف بدم و تبدیل کنم به فوق لیسانس و اونم رفته بود گذاشته بود کف دست رئیس دپارتمان. چند روز پیش رئیس دپارتمان بهم ایمیل زد که بیا با هم در مورد تحقیق صحبت کنیم. این هفته رفتم پیشش و یه قرار دیگه گذاشت با یکی دیگه از اساتید. اون استاده هم شدیدا آدم خفنی بود. گفت ببین ما دنبال مقاله نوشتن و ... هم نیست. ملت مقاله زیاد مینویسن. میخواهیم یه کاری واقعا انجام بشه. یه سری مشکلات هم داریم که میخواهیم بررسی کنی ببینی میتونی حل کنی یا نه. قرار شد یه جلسه دیگه هم بذاره که در مورد این کار بیشتر صحبت کنیم که افتاد برای هفته دیگه.

با این دوستم هم که سن دیگو میره صحبت کردم و تشویقم کرد که برم توی این کار. حالا باید اول برم ببینم چطوریه اما در کل از موضوعش بدم نیامد اگرچه خیلی جدیده و هیچی ازش نمیدونم.

18 فوریه - آشنایی با یه دختر ایرانی

امروز داشتیم میرفتیم اتاق حامد که یه دختر ایرانی هم آمد. آمده بود که حامد برای پروژه یکی از درساش کمکش کنه. یعنی جواب تمرینا رو اگر از بچه های دیگه گرفته بهش بده. دیگه باهاش صحبت کردیم. ترم پیش هم این دختره توی کلاس من بوده اما چون بد اخلاق بود من اصلا باهاش حرف نزده بودم. البته بهش گفتم نمیدونستم ایرانیه. اگرچه مطمئن نبودم ولی خب حدس میزدم. اما امروز که حرف میزدیم خیلی خوش اخلاق بود و صداش هم قشنگ بود و شبیه اون دختری بود که دوم دوستش داشتم. به جز امروز من هیچوقت ندیده بودم که لبخند بزنه یا حتی لباس هایی بپوشه که یه کم دخترونه باشن. همیشه لباس هاش رسمی بودند ولی امروز استثنا هم آرایشش دخترونه بود و هم لباس هاش. اونم اینجا فوق لیسانس میخونده و فاند نداره و من یه کم بهش راهنمایی کردم که چطوری فاند بگیره. در مورد ریسرچ و رئیس دپارتمان هم بهش گفتم و گفتم نمیدونم که جلسه ای که هست خصوصیه یا نه. اگر خصوصی نبود میگم شما هم بیایید که شاید از این طریق بتونید ازشون فاند بگیرید. من خیلی راحت میفهمم که یه دختر امریکایی مثلا چطور آدمیه اما خیلی برام سخته بفهمم یه دختر ایرانی چطور آدمیه چون همه ایرانی ها چند تا لایه شخصیت دارن و تقریبا در هر زمانی یکی دیگه هستن. 


قبلا جیراج بهم گفته بود یه دختر ایرانی توی کلاسمون هست اما من نمیدونستم این دختره هست. شب با جیراج داشتیم حرف میزدیم گفت آره دوستام بهم گفتن که خیلی دختر پولداری هست. منم بهت که گفته بودم. همیشه لباس های گرون قیمت میپوشه و گوشی اش هم گرونترین گوشی موبایله. الانم که فاند نداره ولی مشکلی برای پول شهریه و ... نداره. داشتم فکر میکردم که این هندی ها آمار همه رو در میارنا. من اگر 10 سال هم با این دختره در ارتباط بودم نمیفهمیدم که پولدار هستن یا نه.

18 فوریه - باز سر کلاس درس دادم

این هفته برای دومین بار که اینجا هستم و رفتم سر کلاس درس دادم. کلاس این دفعه یه کلاس خاص بود که فقط برای زرنگ ترین بچه های رشته تشکیل شده. اونایی که نسبت به بقیه بهتر هستن رو توی یه کلاس خاص گذاشتن و بهشون مطالب بیشتر و پیشرفته تری درس میدن. البته همشون بچه های لیسانس بودند و از سئوالایی که پرسیدند متوجه شدم که سطحشون خیلی خیلی پایین هست. همشون هم امریکایی بودند. یکیشون دختر بود که قیافه اش بد نبود (20) اما هفت هشت نفر دیگه پسر بودند. یکیشون که از اول تا آخر داشت خمیازه میکشید و شدیدا حرفای من براش خسته کننده بود. دختره هم که کلا بی تجربه بود و مطالب من براش خیلی جالب بود. آخر جلسه هم چهار پنج تا سئوال پشت سر هم از من پرسید. آخر پرسید این کاری که توضیح دادی چقدر طول کشیده که انجام بدید؟ منم گفتم راستش این اولین بار بود که من این کار رو کردم و بیشتر از چیزی که انتظار داشتم طول کشید. که دیگه وقت جلسه تموم شد. اون پسره که داشت خمیازه میکشید هم آخرش یه متلک بار ما کرد که من دقیقا نفهمیدم چی گفت. یه چیزی در مورد صداقت و اول جلسه گفت. به نظرم آمد منظورش اینه که کاشکی از اول جلسه میگفتی که این بار اولت بوده. بعد یه دفعه دیدم همه دارن نگاه میکنن که من چی میگم و منم گفت Oh I am sorry و همه زدند زیر خنده. بعد هم دختر امریکاییه یه ذره موند و نفر آخر رفت و برگشت و باز از من تشکر کرد که جواب سئوالاشو دادم. حیف که احتمالا دیگه نمیبینمش. اینم دختر خیلی خیلی خوبی بود. 

اون پسره چند ماه و یا چند سال دیگه میفهمه که کاری که من براش توضیح دادم حاصل چندین سال سابقه کار حرفه ایه و برای همین با چیزایی که اینجا یاد میگیره فرق میکنه. شاید پشیمون بشه که چرا خوب گوش نداده. استادم اما راضی بود و گفت خیلی خوب بود. با این استاده هم که در مورد اون ریسرچ حرف زدم گفت ببین تو کاری که میکنی با ما فرق میکنه چون رفتی توی صنعت یاد گرفتی. منم که میخوام یه کار جدیدی کنم همینطوری غیر اصولی درست میکنم بره. خوبه این استاده حداقل یه کم به من امید میده.

حامد و جلسه بی خدا ها و داروین و نظریه تکامل

امروز حامد تعریف میکرد که هفته پیش که رفته بود جلسه بی خدا ها تولد داروین بوده و کیکی آورده بودند و جشنی گرفته بودند. بعد هر کسی خاطره وقتی که برای اولین بار در مورد نظریه تکامل شنیده بود رو تعریف میکرده. نوبت حامد که میشه حامد هم میگه من از یه کشوری میام که میدونید اکثرا مسلمون هستن و وقتی اولین بار به ما اینو گفتن من رفتم از یه روحانی پرسیدم که از نظر اسلام چطوریه. اونم گفت که اسلام اصلا مشکلی با این موضوع نداره. کلا اسلام هر چیزی که منطقی و عقلانی باشه رو قبول میکنه. بعد حامد میگفت دهن همشون باز مونده بود و داشتن از تعجب شاخ در میاوردن. پرسیدن: یعنی اسلام هیچ کاری نداره؟ ما اینجا به مسیحی ها میگیم میخوان کله امونو بکنن, چطوری اسلام کاری نداره! 

حامد میگفت بعد از جلسه هم بچه ها آمدند و منو دوره کردند که در مورد اسلام بهمون بگو که چطوریه و اعتقاداتش چیه و خلاصه کلی تبلیغ اسلام کردم براشون! گفتم اااااا خیلی حیف شد من نیومدم. اصل جلسه رو از دست دادم. ولی خب با حامد یه یک ربعی سر این موضوع خندیدیم.