زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

دهم سپتامبر - کشف باقی ورزش های دانشگاه

امروز باز برگشتم به Activity Center دانشگاه بپرسم ببینم شرایطشون چطوریه. گفتن اول اینکه همه ورزش ها برای دانشجوها رایگان هست (در واقع پولشو روی شهریه گرفتن). منتهی برای کلاس های آموزشی مثلا برای بدنسازی زیر نظر مربی یا آموزش شنا چه فردی و چه گروهی باید پول بدید. مثلا برای شنا گروهی برای 10 جلسه میشه 50 دلار. تکی میشه 75 دلار. یا بدنسازی میشه 30 دلار شما که TA داری میشی 16 دلار.  

 

بعد یکی از دخترها آمده بود و بلد نبود و یکی از مسئولین اونجا داشت راهنماییش میکرد منم دنبالشون رفتم ببینم چه چیزای دیگه ای دارن. گفت که اینجا میتونید قفسه ترمی اجاره کنید و یا از قفسه های روزانه مجانی استفاده کنید. هر وقت که اینجا باز باشه میتونید استفاده کنید. غیر از استخر و ... که قبلا کشف کرده بودم سالن آموزش رقص و ورزش های رزمی رو هم بهش نشون داد. 

  

  

سالن فوتبال سالنی هم دخترا و پسرا با هم داشتن فوتبال بازی میکردن. کنارش هم یه دیوار بود برای صخره نوردی که احتمالا ساعاتی که فوتبال نیست استفاده میکنن. امروز مسابقات بود و روی در اسم تیم ها و ساعات مسابقاتشون رو هم زده بود. 

 

روی در و دیوار هم عکس یه ورزش های عجیب غریبی مثل یوگا در آب و ... رو زده بود.  

 

 

 

تقریبا میشه گفت همه جور ورزشی توی دانشگاه هست و اینجا بهشت ورزشکارهاست. بعضی ورزش ها که تیم های تخصصی دارن و توی مسابقات هم شرکت میکنن. 

 

 

ورزش هایی هم که توی دانشگاه نیست معمولا کلوپ داره و بچه ها با هم میرن کلوپش بازی میکنن. چند وقت پیش دیدم که بچه های کلوپ بولینگ فراخوان داده بودن برای عضوگیری و رفتن به کلوپ بولینگ نزدیک دانشگاه.

نهم سپتامبر - ترول خنده دار مهندسین!

امروز همینطوری که رد میشدم توی برد برای تبلیغ یه جلسه مهندسین یه ترول خیلی خنده دار زده بود. از اینایی که من چی فکر میکنم و دیگران چی فکر میکنن. 

 

پیتزای مجانی - دوشنبه ها - کلیسای Baptist

از اون جلسه که آمدم بیرون همینطوری که میرفتم دیدم که یه جایی زده ناهار پیتزا. من هم همینطوری رفتم که یه چیزی بردارم. بعد ازشون پرسیدم که شما برای چی دارید اینجا پیتزا میدید؟ گفت که ما مسیحی Baptist هستیم و هر دوشنبه اینجا جلسه میذاریم در مورد دین مسیح صحبت میکنیم و به سئوالات بچه ها جواب میدیم و انجیل میخونیم. اینو گذاشتیم که بچه ها آشنا بشن و بیان شرکت کنن. از هفته دیگه هر هفته دوشنبه ها ما جلسه داریم. دوست داشتید حتما بیایید.  

  

 

من که وقت این کارها رو ندارم و به نظر خودم دینم هم بهترین دین خداست. فکر هم نمیکنم جر و بحث به اینا در مورد اینکه اسلام بهتره یا مسیحیت هم به جایی برسه. فکر کنم این آخرین بار باشه که اینا رو ببینم.

نهم سپتامبر - به فعالیت های غیر کلاسی خیلی اهمیت میدن

امروز جلسه اول (معارفه) یه سری جلسه در مورد رهبری بود (نه اون رهبری) یعنی کسی که میخواد مدیریت یک گروهی رو به عهده بگیره و بتونه هدایتشون کنه. گفتم که اینجا جلسات مختلفی در مورد همه چیز هست. هر کسی انتخاب میکنه که چی دوست داره و همونا رو میره.  

  

 

جلسه اول که چیز خاصی نداشت. چیزایی که توی جلسات این گروه یاد میدن بیشتر به درد بچه های لیسانس میخورد. تنها چیز مهمی که من فهمیدم این بود که اینجا علاوه بر اینکه معدل مهمه فعالیت دانشجو هم در زمان دانشجویی به همون اندازه مهمه. تاکیدی که اون خانمه (اسمشو بذاریم نانسی) میکرد این بود که اگر فردا فارغ التحصیل شدید میتونید بگید که ما اینجا فعال بودیم و برای رزومه اتون خیلی خوبه چون موقع استخدام به این چیزا هم خیلی توجه میکنن.  

 

یه دختره فرانسوی هم اینجا بود که به نظرم دختر خیلی خوبی بود و سال اولی بود. شاید بعدها باهاش دوست بشم ببینم فرهنگ مردم فرانسه چطوریه. اما دیگه فکر کنم خیلی کوچولو بود.

 

کلا به نظرم توی امریکا اینطوریه که درس یه قسمت از برنامه های آموزشی هست. بقیه برنامه ها هم مهم هستند. در این مورد بعدا هم صحبت میکنم.

هشت سپتامبر - تگزاس پارتی - موسیقی زنده و root beer

بعد از اونجا رفتیم برای موسیقی زنده. قبلش هم رفته بودیم اما پیشنهاد دوست امریکایی منصور بود که بریم اونجا. یه نوشیدنی میدادند به اسم root beer منصور میگفت که خیلی پرخاصیت هست و مثل اینکه ضررهای نوشابه رو نداره. من که تا حالا اسمشو هم نشنیده بودم. مزه اش هم مثل دلستری بود که توش شکر و گاز ریخته باشن. 

 

 یه خانمه هم آمده بود و شعرهای انگلیسی میخوند. من که اصلا صداشو دوست نداشتم. حالا برای این بنده خدا تبلیغ منفی نکنیم از کار بیکار بشه! اما در مقام مقایسه با تیلور خانم تقریبا هیچی نبود. منصور و دوستش افتادن وسط د به رقصیدن. امریکاییه که خیلی خنده دار میرقصید. منصورم اصلا بلد نبود. دو سه نفر دیگه ای هم عین اینا آمده بودند و خودشونو تکون میدادند. 

 

 

منم یه دختر پسر چینی رو که میرقصیدن نگاه میکردن. آخی مثل دو تا جوجه عاشق بودند. حس میکردم دختره احساس میکنه که داره از خوشحالی پرواز میکنه. رق

 

  

 (عکس زیاد گرفته بودم اما چون یا منصور توش افتاده یا دوست امریکاییش نمیتونم دیگه اینجا بذارم. همین یکی هم به زور از توش درآمد. دختر پسره وسط سالن هستن من دوربینو زوم کردم که منصور و دوستش از کادر خارج بشن.)

تقریبا همه اونایی هم که توی سالن بودند همین دو تا رو نگاه میکردن. بعدش آهنگ که قطع شد این دو نفر خواستن برن یه دفعه همه با هم بلند شدند که برن. اون خانمه خوانندهه دید کاسبی اش کساد میشه ازشون خواهش کرد که برای 2 تا آهنگ دیگه بمونن. اونا هم قبول کردند.