زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

زیر آسمان خدا

این وبلاگ داستان یک پسر ایرانیه که تصمیم گرفت بره امریکا و برای این کار دو سال اپلای کرد تا بالاخره پذیرش گرفت و ...

روز چهارم سپتامبر - گرفتن کارت اتوبوس

اینجا دانشگاه یه کارت اتوبوس میده که میشه کل اتوبوس های شهر رو باهاش مجانی سوار شد (اتوبوس های دانشگاه که بدون این کارت هم مجانی هستند). امروز صبح دانشگاه یه ایمیل زده بود که کارت اتوبوستون آماده است و بیایید بگیرید و منم رفتم و توی یه صف 7-8 نفره ایستادم و کارتم رو گرفتم. 

 

 

 

 کارت پیدا کردن هم همونطوری مثل ایران به ترتیب حروف الفبا بود و یکی یکی دختره میگشت و پیدا میکردن. 

گربه ها و سنجاب ها توی امریکا

صبح تا دیروقت تونستم بخوابم چون امروز اولین روز تعطیلی بود. صبح منصور گفت که از این چیزایی که برای هدیه آوردی دو تا شو بده من بدم به استادام و منم قبول کردم به شرطی که دیگه بقیه رو نخواد. بعد بهش گفتم که اینجا هدیه رو توی پاکت میذارن. با هم راه افتادیم و رفتیم تارگت پاکت برای هدیه هاش بخریم. توی راه توی محوطه یه سنجاب خیلی خوشکل دیدیم و من چندتایی ازش عکس گرفتم. اینجا سنجاب خیلی زیاده ولی من چند بار بیشتر ندیدمشون اما بینهایت خوشکل و بامزه هستن. 

 

 

 

 اینجاها کلی درخت عجیب و غریب جدید هم دیده میشه. یکی از درختاش اینا هستن که همچین میوه ای دارن. نمیدونم بلوط هست یا چیز دیگه ای اما ظاهرا خوراک همین سنجاب ها باشه.

 

 

  

 بعد از اینکه خرید کردیم. راهی دانشگاه شدیم. برام این سئوال پیش آمده بود که حالا که سنجاب ها حیوانات خیابونی اینجا هستن پس گربه ها کجا رفتن؟ کمی طول نکشید که دیدم یه گربه بزرگ چاق و چله توی تراس یکی از خونه هاست.  

 

گربه ها از خیابونها جمع شدن و رفتن توی خونه ها و چه فروشگاه های بزرگی که براشون نساختن و همه جور مواد غذایی مختلف و جای راحتی برای خواب و ... هم براشون وجود داره. عین یه بچه آدم همه جور امکاناتی برای گربه ها و سگ ها توی فروشگاه ها براشون وجود داره. من که ترجیح میدادم با یه سنجاب زندگی کنم تا یه گربه!

روز نهم - دانشگاه نیست که پارک ملته!

میخواستم بخوابم گفتم اول اینو بذارم که دست خالی برنگردید. یه بارم نوشتم که پاک شد باز دوباره باید بنویسم اما دیگه خلاصه تر مینویسم.

از سوشیال سکیوریتی که آمدیم دیدم یه جایی از دانشگاه برنامه است. منم رفتم. پیتزاهاش تمام شده بود اما به من ذرت رسید.  

 

  یه جایی هم بچه ها وایساده بودند و با تیماک عکس میگرفتن. همونجا عکس میگرفت و پرینت میکرد میداد دست بچه ها. منم وایسادم یه عکس گرفتم. توی صف متوجه شدم که چقدر این غیرامریکایی ها توی صف وایسادن بی ملاحظه هستن. یکیشون هی به من میخورد و اعصابم دیگه به هم ریخته بود. بعدشم که نوبت من شد چند تاشون از اونور آمدند ریختن وسط گود و همینطوری به عکس گرفتن. نیم ساعت طول کشید. نوبت عکس گرفتن من تا دوربین آماده بشه یه کم تیماک مسخره بازی درآورد و کلی خندیدیم.


بعد وایسادم توی صف بستنی و پشمک. اولش فکر میکردم عجب بستنی باحالی باید باشه که روش شربت هم میریزن. اما بعدش که خوردم دیدم بدترین بستنی عمرمو خوردم. یخ خالی رو یه شربت بی مزه که اصلا هم شیرین نبود روش میریختن. آخه کی یخ میخوره جای بستنی؟ اما پشمکش بد نبود. 

  

 

  

 

امروز برای اولین بار یه قیافه عجیب غریب هم دیدم. یه دختری که موهاشو رنگارنگ کرده بود و چند جای صورتش رو هم سوراخ کرده بود (سمت چپ ترین آدم توی عکس پایین). نمیدونم چرا همچین کاری میکنن. در هر صورت از این عجیب غریب ها توی دانشگاه خیلی کم هستن. یا من نمیبینم. 

  

وسیله های بازی ای هم که گذاشته بودند رو اصلا استفاده نکردم. نمیدونم شاید فکر میکردم که سنم بیشتر از اونیه که بخوام با این بچه ها بازی کنم. شایدم به خاطر لباس هام بود. آخه کی با شلوار پیرهن میره بازی میکنه؟ اینجا همه بچه ها با لباس راحتی هستند. وسیله ها هم جالب بود که همه بادی بودند و معلوم بود میان پهن میکنن و یه مدت کوتاهی بچه ها بازی میکنن و بعد جمعش میکنن. در هر صورت بهم خوش گذشت.
 

  

 

منصور یه حرف جالبی میزنه. میگه انگاری آمدیم وسط پارک ملت داریم زندگی میکنیم. همه جا چمن کاشتن و درخت هست. هم شهر هم خونه هم دانشگاه. امروزم که دانشگاه هم دیگه به معنای واقعی پارک ملت شده بود. 

 

روز پنجم - فروشگاه Sprouts

از بایک مارت که آمدم بیرون دیدم همون نزدیکی یه فروشگاه به اسم Sprouts هم هست که مواد غذایی داره. گفتم من که تا اینجا آمدم یه سری بزنم ببینم قیمت های اینجا در چه حدیه. این فروشگاه هم به نسبت بزرگ بود و بیشترش مواد غذایی بود. قیمت هاش بعضی چیزاش از تارگت ارزونتر بود و بیشتر چیزاش هم قیمت بودند. 

  

 

به طور کلی اما میوه ها به نظرم ارزونتر بودند. یه قسمت هم بود که همه چیزای ارگانیک بود که به نسبت 40-50 درصد گرونتر از غیرارگانیک ها بودند. نمیدونم این چیزای غیر ارگانیکی که ما میخوریم اینجا سالم هستن یا نه اما مزه اشون که هیچ فرقی نمیکنه. یکی از دوستام که ایران کشاورزی خونده بود میگفت که توی ایران اصلا چیزی به اسم ارگانیک به اون مفهومی که توی امریکا هست وجود نداره. وقتی امریکا میگه ارگانیک یعنی از کودشیمیایی هم برای پرورشش استفاده نکرده. اما توی ایران امکان نداره که کود شیمیایی استفاده نکنن. 

 

روز چهارم - کشف فروشگاه های home depot و target و tom thumb

فروشگاه Home Depot 

 

بعد از اینکه از بانک آمدم بیرون رفتم یه فروشگاهی که نوشته بود Home Depot. وقتی وارد شدم خیلی خیلی تعجب کردم. همه چیز از وسایل خونه اینجا گیر میامد. از الوار برای ساختن دیوارها تا انواع لوستر و پریز و کلید و ...   

 

 

نکته جالب این بود که پریز و کلیدهای موجود عین اون چیزی بود که توی خونه ما بود. من فکر میکردم که اینایی که توی خونه ما هستن ارزونن و برای همین این آپارتمانه خریده گذاشته. چون اصلا خوشکل نبودن. بعدا فهمیدم که همه اینجا از همین پریزهای معمولی میذاره. شاید نمیدونن میشه کلید و پریزهای خوشکل داشت. شایدم تجمل براشون حساب میشه. 

 

توی فروشگاه با یه خانواده ایرانی هم آشنا شدم. داشتم رد میشدم که شنیدم خانمه داره فارسی حرف میزنه. شیرازی خیلی غلیظ. رفتم جلو و سلام کردم. یه کم حس کردم که براشون عجیب بود. بعد گفتم که دارم دنبال تبدیل پریزهای ایران به اینجا میگردم. اونم گفت که من نمیدونم و از کارمند اونجا پرسید و گفت یه مغازه RadioShack داره ولی ما نداریم. همینطوری که باهاشون صحبت میکردم شوهر خانمه هم آمد. گفت موضوع چیه و من گفتم که اینطوریه. نمیدونم چرا اینقدر با ظن رفتار میکردن. بعد از خانمه پرسیدم که شما چند وقته آمدید دالاس و گفت ما ده سال هست که اینجا هستم. گفتم اگر بشه شماره اتونو داشته باشم. یه کم دست دست کرد و گفت باشه شماره شوهرم هست بهتون میدم و من یادداشت کردم. اما توی دلش داشت میگفت آخه چکار ما داری. ما داریم راحت زندگیمونو میکنیم. من اصلا دلم نمیخواد شماره امونو داشته باشی. و من ازشون خداحافظی کردم و با خودم فکر کردم شاید هیچوقت بهشون زنگ نزدم. چرا اینطوری توی دلش میگفت؟ دو تا بچه خیلی خوشکل داشتن که نیمه فارسی انگلیسی حرف میزدن. با خودم فکر کردم شاید یه روزی بچه منم اینطوری بشه. خیلی بامزه است! 

 

فروشگاه Tom Thumb 

 

همینطوری که میرفتم رسیدم به یه فروشگاه بزرگ دیگه ای که دست کمی از والمارت نداشت به اسم Tom Thumb. رفتم تو و دیدم میوه خیلی ارزونه. اینجا وزن ها اکثرا به پوند (lb) که 0.45 کیلوگرم هست و برای من تبدیلش یه کم عجیب میاد. بعضی وزن ها هم به oz هست که 29.5 میلیلیتر میشه. یه کم میوه برداشتم و یه دوری توی فروشگاه زدم. 

 

 

 بعد که خوب دقت کردم دیدم بالای بعضی قیمت ها نوشته with card و قیمت رو بزرگ زده و زیرش یه قیمت کوچیک زده without card و قیمتش خیلی فرق میکرد. مثلا با کارت میشد 3.50 و بدون کارت میشد 5 دلار. میخواستم حساب کنم و از فروشگاه خارج بشم, گفتم بپرسم که این چیه. فروشنده گفت این قیمت بالایی برای اونایی هست که کارت دارن. شما که کارت نداری اون قیمت پایینیه (بیشتره) هر چی که بردارید.  

منم برگشتم یه نگاهی کردم دیدم خیلی قیمتش فرق میکنه. و برای همین خیلی راحت بردم و اون میوه رو گذاشتم سر جاش و از فروشگاه خارج شدم. 

 

فروشگاه Target 

 

از تام تامب که آمدم بیرون یه مقداری دیگه که گشتم دیدم یه فروشگاه خیلی بزرگ هست به اسم Target وارد اون فروشگاه هم شدم. البته کنار تارگت هم چند تا فروشگاه دیگه بود که بعد هر وقت واردشون شدم مینویسم. 

 

 

تارگت هم مثل والمارت بزرگ بود و مثل اونا همه چیز توش گیر میامد. ایران که بودم فقط فکر میکردم که والمارت اینطوریه. اما الان میدونم که یه سری فروشگاه هستن که همه اینطوری بزرگ و همه چیز توش پیدا هستن. البته به نظرم باز والمارت از اینا بزرگتر بود و چیزهای بیشتری توش پیدا میشد. اما اینا هم واقعا بزرگ بودند.   

 

 

به قسمت میوه ها که رسیدم گفتم یه مقایسه ای کنم که میوه با اون تام تامبه چقدر فرق میکنه. دیدم که نامردا قیمت اینجا دقیقا همون قیمت با کارت تام تامب هست. در واقع اونجا همه چیز رو گرون میفروختن ولی با کارت به قیمت نرمال میفروختن! حالا ممکنه بعضی چیزا از اینجا ارزونتر بوده باشه اما به نظرم میوه که قیمت اینجا با قیمت با کارت تام تامب یکی بود. خب پس برای چی یکی باید بره کارت اونا رو بگیره؟ نمیدونم. یه مقداری خرید کردم و دیدم ساعت 10 و نیم هست و آمدم خونه.