-
توی دالاس تاکسی مثل تهران نیست
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 09:03
با یکی از ایرانی های اینجا صحبت میکردم که من که میآمدم گفتم فوقش چهار تا خیابون اونطرف تر خونه میگیرم بعد با تاکسی میام و میرم اما انگار اینجا اصلا تاکسی نیست. گفت اینجا فقط تاکسی ها مثل تاکسی تلفنی های ایران هستن و خیلی خیلی گرون هستن. هیچ کسی هم نیست که کسی رو کنار خیابون سوار کنه. البته چون ماشین خیلی ارزونه همه...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - در راه برگشت
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 08:33
بالاخره زمان به سر رسید و هوا هم کم کم داشت تاریک میشد و باید بر میگشتیم. این ساعته هم توی شب خیلی قشنگ شده بود. هنوز پشیمون نشدی؟ جواد گفت هنوزم از آمدن به امریکا پشیمون نشدی؟ من خیلی تعجب کردم گفتم برای چی؟ گفت که میبینی که چقدر مسخره است. هیچ چیز به درد بخوری توش نیست. من که خیلی خورد توی ذوقم و خیلی پشیمونم که...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - نمایشگاه ماشین 2
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 08:17
حدود بیست دقیقه بیشتر نمونده بود که باید بر میگشتیم. جواد گفت مسیر برگشت از این طرفه چون از اینجا آمدیم. منم گفتم نه باید از اون طرف بریم و هدایتش کردم که اون یکی نمایشگاه ماشین رو هم ببینیم. آخه بهش گفته بودم که بریم این یکی رو هم ببینیم گفته بود ماشین ماشینه دیگه همینا رو دیدیم دیگه بسه. خلاصه برای چند دقیقه ای هم...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - سالن صنایع دستی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 08:09
از ترن هوایی که آمدیم نم نم بارون شروع شد. منم از خدا خواسته به جواد گفتم بارون داره میگیره بیا از توی این سالنه بریم که بارون نخوریم. توی سالن هم باز یه سری چیزای دیگه برای نمایش گذاشته بودند. یه جایی بود صنایع دستی و چیزای مربوط به تگزاس قدیم رو گذاشته بودند. من خیلی دوست داشتم که ببینم. اما جواد میگفت اینا هم دیدن...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - بازم شهر بازی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 07:59
گفتیم حیفه که تا اینجا آمدیم هیچ وسیله ای سوار نشیم و برگردیم. برای همین بازم رفتیم توی شهر بازی که یه وسیله ای پیدا کنیم که سوار بشیم. همه جا پر از سر و صدا بود. من اصلا جاهایی که این همه صدا داره رو دوست ندارم اما خب چاره ای هم نبود. همینطوری که میرفتیم رسیدیم به ترن هوایی. جواد گفت اگر پایه ای من پایه ام اینو سوار...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - در راه شهر بازی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 07:49
بعد باز توی محوطه راه افتادیم و به سمت شهربازی رفتیم. هر جایی نگاه میکردی بالاخره یه سطح زباله نزدیک پیدا میکردی و هیچ جایی رو من ندیدم که حتی یه آشغال روی زمین افتاده باشه و حتی هیچ بچه ای هیچ اشغالی روی زمین نمیانداخت. این دختره خیلی تپلی و خوشکل بود حیف شد نتونستم صورتشو بندازم چیزی که میخورد تموم شد آشغالشو انداخت...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - نمایش پرنده ها
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 07:43
بالاخره رسیدیم به قسمتی که نمایش پرنده ها بود. یه محوطه باز که کلی آدم نشسته بودند. خیلی ها هم معلوم بود زودتر آمدند و ردیف های جلو نشستن. یه جای برنامه یه پرنده رو صدا زد با سوت و گفت اولین باره که داره توی این برنامه داره میاد. کلا توی برنامه 2-3 تا پرنده دیگه رو هم گفت اولین بارشون هست که میاد. و خیلی جالب بود که...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - بازم محوطه
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 06:30
نمایش که تموم شد بازم توی محوطه راه افتادیم تا بریم سمت یه نمایش دیگه. یه جایی بود به اسم girl scouts که هر چی به جواد گفتم بیا حالا بریم ببینیم توش چطوریه قبول نکرد. گفت مگه ما دختریم! اصلا اونجا چکار داریم. نمیدونم اون تو چه خبر بود اما دیدم که این جلوتر چند تا دختر خوشکل دارن با هم بازی میکنن. یه بازی ای بود که من...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - نمایش سگ ها
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 06:20
هر نمایشی راس یه ساعت خاصی شروع میشد و چند تا نمایش روی بلیتی که اول خریده بودیم قبلا حساب شده بودند. یکیش همین نمایش سگ ها بود. توی همین سالن شب مسابقه خوک ها هم میذاشتن که ما نموندیم. اولش یه دختره و با چند تا سگ سوار موتورش وارد سالن شدند. بعد دونه دونه به سگ ها گفت و میامدند جلو و معرفیشون میکرد. بعد نمایش با...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - توی راه
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 06:08
توی گذرها بعضی جاها یه جاهای سرپوشیده ای درست کرده بودند که یه چیزایی مثل لباس و عطر و قاب و ... برای فروش گذاشته بودند. من چند بار به جواد گفتم بیا بریم ببینیم توش چی داره اما میگفت ما که خرید نداریم برای چی بریم. دیگه بالاخره مجبورش کردم یکیشو که وسط راهمون بود رو بریم. چیزای توی فروشگاه خیلی گرونتر از فروشگاه های...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - کنار Test Drive شورلت
جمعه 12 آبانماه سال 1391 10:06
شرکت شورلت یه قسمت بزرگی از نمایشگاه رو گرفته بود و برای ماشین هاش تبلیغ میکرد. یه قسمتی هم بود که میشد ماشین ها رو تست رانندگی کرد. یه جایی هم گذاشته بود که میشد توپ پرت کرد و سرعت پرتاب توپ رو دیجیتالی اندازه میگرفت. فکر کنم برای بازی بیسبال همچین چیزی به درد بخوره. قبل از ما یه بچه کوچیکی آمد پرتاب کرد نزدیک 56...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - گلخونه
جمعه 12 آبانماه سال 1391 09:52
همینطوری که توی شهر بازی داشتیم راه میرفتیم رسیدیم به یه گلخونه. یادم به سفرم به اتریش افتاد. اونجا هم با یکی از دوستان توی یکی از همین مجموعه های تفریحی ایشون رفتیم یه گلخونه که خیلی قشنگ بود. به جواد پیشنهاد دادم که اینجا رو بریم و اونم قبول کرد. از در که آمدم توی مشغول عکاسی شدم. همینطوری که حواسم توی عکس گرفتن بود...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - شهر بازی 1
جمعه 12 آبانماه سال 1391 09:22
کم کم به محوطه شهر بازی رسیدیم. از همون اول هم وسایل بازی برای بچه ها مشخص بود. وای یکی از یکی خوشکل تر بودند. بچه ها همه جای دنیا مثل هم هستن. اون آقا براشون معرکه گرفته بود و اینا هم باورشون شده بود که هر چی این میگه درسته. اون وسط کلی مغازه های اسباب بازی فروشی بود. قیمت ها 2-3 برابر والمارت! همینطوری که می رفتیم...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - بازم محوطه
جمعه 12 آبانماه سال 1391 09:10
از غرفه که در آمدیم یه کم توی محوطه گشتیم. یه فروشگاه هم بود پر از لباس و همه چیزای کابویی. یه کم اون طرف تر اون وسط موسیقی زنده گذاشته بودند و همه داشتن تشویق میکردن. جواد هم گفت بیا یه کم اینجا وایسیم ببینیم چطوری و کلی حال کرده بود. منم که فقط از این صدا ها سرسام میگیرم. یه سری جاها هم بود که غذاهای گوشتی میدادند....
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - داخل یکی از سالن ها
جمعه 12 آبانماه سال 1391 09:02
بعد از قسمت ماشین ها رفتیم داخل یکی دیگه از سالن ها که محصولات کشاورزی و غذایی بود. هر قسمتیش مردم صف ایستاده بودند که نمونه امتحانی بگیرید. دیگه یکی از شرکت ها که چیپس میداد ما رفتیم و توی صف اش ایستادیم و گرفتیم. مزه اش به نظرم معمولی بود. البته من خوشبختانه خیلی مزه ها رو تشخیص نمیدم. یکی از شرکت های تولیدات لبنی...
-
یکی از اون روزا
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 03:29
امروز میخواستم به خودم استراحت بدم چون امتحان دیروز باز از 4 تا سئوال 3 تاشو بیشتر حل نکردم و یکیشم خیلی جواب مسخره ای درآمد که امیدوارم غلط نباشه. نمیدونم چرا این استاده اینطوری امتحان میگیره. خب بیا یه 5-6 تا سئوال سخت بده معلوم بشه کی چقدر بلد شده. میایی 3-4 تا سئوال خیلی خیلی آسون میدی بعد یه اشتباه آدم میکنه کلی...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - داخل محوطه و خوراکی ها
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 10:01
من ناهار نخورده بودم و خیلی گرسنه بودم. در واقع از عمد ناهار نخورده بودم که بیام اینجا یه چیزی بخورم. گفتم یه روز حالا ولخرجی کنم اشکال نداره. اما قیمت های اینجا واقعا زیاد بود. تقریبا میتونم بگم هر چی که میفروختن 1.5 الی 2 برابر فروشگاه های داخل شهر بود. واقعا خیلی خیلی برام عجیب بود که این همه ورودیه میگیرن و بعد...
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - وسایل راحتی
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 09:52
اون آخرای سالن ماشین ها یه سری غرفه بود که لوازم راحتی و ورزشی رو تبلیغ میکردن. مردم میامدن روی تشک ها میخوابیدن ببینن چطوریه. منم دلم میخواست که یکیشونو امتحان کنم اما جواد گفت ولش کن. کلا جواد حال و حوصله این چیزا رو نداشت.
-
28 سپتامبر - نمایشگاه تگزاس Texas Fair - نمایشگاه ماشین 1
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 09:47
اولین جایی که رفتیم یه محوطه سر پوشیده بود که شرکت های ماشین سازی گرفته بودند و آخرین مدل ماشین هاشونو ارائه کرده بودند. خوبیش به این بود که میشد بری توی ماشین ها بشینی و صندلیشونو و راحتیشونو امتحان کنی. نمیدونم این چی بود اما قرعه کشی میکردن براش که هر کسی اسمش در بیاد یه دونه از اینا مجانی بگیره. منم اسم نوشتم اما...
-
28 سپتامبر - ورود به نمایشگاه تگزاس Texas Fair
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 09:35
دم در پلیس ایستاده بود و همه رو میگشتن. اون اول جای خرید بلیت هم بود. ما بلیت رو از دانشگاه خریده بودیم که ارزونتر باشه. دانشگاه 12.5 دلار بود و اینجا 16 دلار میگرفتن. فضای نمایشگاه تقریبا مثل یه پارک بود. همونجاها هم کوپن گذاشته بودند برای استفاده از امکانات نمایشگاه که میفروختن. هر کوپن 0.5 دلار بود. نمیدونم چرا...
-
یه کم در مورد این روزا
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 09:52
این روزا شدیدا درگیر درس ها هستم. فقط علی الحساب بگم که دو هفته پیش کوییز دادم, هفته پیش امتحان میان ترم دادم. این هفته پس فردا دوباره کوییز دارم, هفته بعد بازم میان ترم دارم. یعنی میشه یک ماه که من هر هفته حداقل یه امتحان داشتم. کوییز هم که کوییز نیست یه امتحان کامله. کلا اون جلسه رو امتحان میگیره. این هفته هم یه سری...
-
اون شب توی فروشگاه و قفسه مربوط به تیلور خانم
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 09:41
اون شب که رفته بودم فروشگاه خرید کنم, توی فروشگاه تبلیغ آلبوم جدید تیلور خانم رو گذاشته بود که نگاه کردم. با خودم فکر کردم برای چی موهاشو اینقدر صاف کرده من خوشم نمیاد, بعد گفتم خب حتما یکی دیگه خوشش میاد بعد یه کم اون طرف تر یه قفسه بود که فقط کارهای تیلور خانم بود. یه نگاهی کردم دیدم هیچ کس دیگه ای توی این فروشگاه...
-
بعد از اون هفته بد - دادن هدیه تولد برای نولا
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 09:26
جمعه سر ساعتی که قرار بود سر کار اونجا باشم رفتم پیش نولا و هدیه رو بهش دادم. کیف هدیه رو که دید گفت it's so nice of you, thank you. بعد از پشت میزش بلند شد و آمد کیف رو از من گرفت. بعد دستشو آورد که بندازه پشت گردن من, من به طور ناخودآگاه خودم رو عقب کشیدم. یه دفعه حس کردم که ترسید و گفت just a hug, you... توی چشماش...
-
بعد از اون هفته بد - خریدن هدیه تولد برای نولا
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 09:03
یه فکری کردم که خوبه برای نولا یه هدیه تولد بگیرم و هم ازش تشکر کنم و هم بهش یه هدیه ای بدم. البته از هفته پیش فکرش بودم چون توی تقویم توی اتاقش زده بود که تولدش کی هست. براش کیف هدیه خریده بودم. اینجا هدیه ها رو میذارن توی کیف هایی که بهش میگن Gift Bag. شب از فروشگاه کاغذ کادو هم خریدم. با منصور که صحبت میکردم گفتم...
-
بعد از اون هفته بد - صحبت با خانم نولا
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 08:41
این هفته تا روز چهارشنبه اون خانمه (نولا) نیامد. قرار بود که اول نامه رو بدم اون بخونه که یه دفعه چیزی توش نباشه که مشکل درست کنه. حالا هفته پیش بهم گفته بود که نمیام اما من توی حرف هاش نفهمیده بودم. تقریبا ظهر رفتم پیشش ببینم چی میگه. رفتم تازه آمده بود. خیلی خیلی آشفته بود و به نظرم خیلی ناراحت بود. بهم گفت برو نیم...
-
روش خالی کردن ذهن از افکار بیخودی
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 07:38
یکی از روش هایی که من استفاده میکنم وقتی که حس میکنم کله ام پر از فکر شده اینه که همه اون فکر ها رو مینویسم. وقتی تموم میشه. میبینم کلش مثلا شده دو صفحه. میتونم دیگه راحت پاکش کنم یا پاره اش کنم بریزم دور و بعد همه چیز تموم میشه! نامه اول رو که نوشتم کلا ذهنم خالی شد. حس کردم که دیگه هیچ چیزی نیست که بخواد اذیتم کنه....
-
بعد از اون هفته بد - نامه من
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 07:36
بعد از اون ماجرا نشستم نامه رو نوشتم. یه بار بازنویسی کردم تا بالاخره متنی شد که میخواستم. اولین متنی که نوشته بودم خیلی بد بود. البته نمیخواستم که اونو بفرستم. توش هر چیزی که به ذهنم رسیده بود رو نوشته بودم. پر از قضاوت های شخصی و کلی هم جواب حرفهای اونو داده بودم. مثلا نوشته بودم: نامه اولی این استاده داره این حقیقت...
-
عید قربان مبارک
جمعه 5 آبانماه سال 1391 07:16
امروز ساعت کاریم یه هندیه آمد سئوال داشت راجع به درس. یکساعتی طول کشید تا بالاخره تونستم براش توضیح بدم که چطوریه. مشکل این بود که سه تا تعریف مختلف از اون مفهوم بود و استاد یکیشو گفته بود و ما توی لیسانس یکی دیگه اشو خونده بودیم و توی ویکیپدیا هم یه طور دیگه تعریف کرده بود. آخرش که میرفت گفت: عیدتونم مبارک باشه....
-
قضاوت و پیش قضاوت
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 00:05
Breathless I never judge you, I can only love you فرق قضاوت و پیش قضاوت یک مطلب خیلی مهمی هست که میخواستم راجع بهش صحبت کنم و اون بحث قضاوت هست. یکی از دوستان یه نظری گذاشته بودند که میدونم اینو بنویسم جوابشونو هم میگیرن. اول اینو بگم که "قضاوت کردن" با "پیش قضاوت کردن" دو تا چیز متفاوت هست که چون...
-
یک هفته خیلی خیلی بد - قسمت هشتم و آخر
شنبه 29 مهرماه سال 1391 04:53
پنجشنبه شب که رفتم خونه گفتم دیگه این هفته بد هم تموم شد. صبح امروز جمعه رفتم یکی از جلسات دانشگاه که برای ما اجباری هست توی 60% شون شرکت کنیم. موضوعش راجع به نحوه تشخیص گفتار با حرکت بود. یه چند تا سنسور گذاشته بود روی زبان و جاهای مختلف صورت و سعی کرده بود که بفهمه یه نفری که نمیتونه حرف بزنه چی میگه. اگر چه موضوعش...